به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «تأثیر دکارت بر فلسفههای معاصر و علوم انسانی با تکیه بر اندیشههای کاتینگهام» که نشر علم آن را با شرح و ترجمه علی محمد صابری منتشر کرده است، در واقع ترجمه کتابی از جان کاتینگهام دانشیار فلسفه دانشگاه ریدینگ انگلستان با نام دکارت است که مولف کتاب اضافات و شروحی آن را به فارسی ارائه داده است.
رنه دکارت در سال 1596 در ایالت تورن فرانسه به دنیا آمد. او مدرسه را در سن 16 سالگی به صورت ناتمام رها کرد و پس از آن آموزش رسمی را ادامه نداد و به صورت شخصی به مطالعه و تحقیق پرداخت. دکارت در آغاز جوانی بسیار دلبسته ریاضیات بود. این به آن خاطر بود که میدید ریاضیات دارای نظامی کاملاً یقینی است. در حالی که سایر رشتههای علمی و مخصوصاً فلسفه اینگونه نیست. فکر او بیشتر از هر چیزی متوجه فلسفه بود، زیرا فلسفه را بنیاد معرفت بشری میدانست و اگر فلسفه به یقین نمیرسید، به هیچ دانشی نمیشد اعتماد کرد. در آن زمان بسیاری از اندیشمندان به شکاکیت مطلق فلسفی گرویدهبودند و میگفتند: در هیچ موضوعی نمیتوان به یقین رسید. دکارت این امر را قبول نداشت و میخواست به هر صورتی که شده، یقین را در فلسفه و دانش داخل کند. به همین خاطر به این فکر افتاد تا فلسفه و تمام دانشهای انسانی را به روشی ویژه با هم درآمیزد و طوری آن را بنا کند که مانند ریاضیات کاملاً یقینی باشد. به اعتقاد جان کاتینگهام: «دکارت یکی از کسانی است که رسما دیدگاهی جدید عرضه کرد که مرجعیت در فلسفه را انکار میکند. یکی از برنامههای اصلی وی واژگونسازی مرجعیت دستگاه مستحکم ارسطویی و تا حدی نیز مرجعیت انجیل و پیشنهاد توسل به نور طبیعی، یعنی به قوه عقلی هر خرد انسان، چونان راهنمایی اطمینانبخشتر برای دستیابی به حقیقت، به جای آن بود.»
جان کاتینگهام آثاری چون خردگرایی (1984)، دکارت (1986)، خردگرایان (1988) و فرهنگ اصطلاحات دکارت (1993) است. او همچنین سرپرستی گروهی را بر عهده داشته که دستاندرکار ترجمه جدیدی از آثار فلسفی دکارت برای انتشارات دانشگاه کمبریج بودهاند. کاتینگهام همچنین در کتاب فرهنگ اصطلاحات دکارت تمام واژههای فنی و کلیدی فلسفه دکارت را شرح و توضیح داده است. کتاب بعدی او، اثری برای مبتدیان با نام «دکارت» بوده است که به اعتقاد کاتینگهام برای مبتدیان نوشته است. او در این اثر تصمیم داشته است که طرح درستی از اندیشههای دکارت به خواننده ارائه دهد و چگونگی تاثیرگذاری او در فلسفه معاصر را تبیین کنند. او درباره تاثیر دکارت بر فلسفه معاصر بیان میکند: «امروزه ما نگرش مرجعیت عقل که دستاوردی دکارتی است را حفظ کردهایم. هیچ کس اکنون نمیکوشد که مدعایی فلسفی را فقط با توسل به سخنان مرجع بزرگی تایید کند.»
رویکرد کاتینگهام در معرفی فلسفه دکارت برای مبتدیان، یادآور رویکرد و هدف غایی دکارت است. کاتینگهام درباره رویکرد دکارت چنین گفته است: «دکارت خودش را از زبان فنی و تخصصی فلسفه بیزار بود و ادعا میکرد که فلسفهاش برای هر فرد دارای درک خوب که به گفته وی در اولین جمله گفتار در روش چیزی است که به عادلانهترین وجه در میان مردم تقسیم شده است قابل فهم است . از این رو، وی مدعی شد که ما میتوانیم فلسفه را بدون بار و بنه آغاز نماییم و پیشرفت خوبی کنیم.»
کاتینگهام و بهتبع او صابری، در این کتاب با سرفصلهای زندگی دکارت و عصر او، روش دکارتی، از شناخت خود به شناخت خدا و از شناخت خدا به شناخت جهان، جهان مادی، انسان دکارتی و وضعیت بشر از دیدگاه دکارت تلاش میکند تبیینی از فلسفه دکارت ارائه دهد.
به اعتقاد کاتینگهام روش دکارتی بهگونهای است که فلسفه بدون آموزش رسمی در دسترس علاقهمندان قرار بگیرد. کاتینگهام گفته است: «دکارت میگوید آموزش تخصصی و فنی، نور طبیعی و قوه عقل را تیره و تار میکند. من فکر می کنم تا حدی حق با اوست. ما میتوانیم بدون آموزش رسمی وارد فلسفه وی شویم.»
اما این به معنای در دسترس بودن روش و اندیشه او برای همگان نیست. کاتینگهام گفته است: «چون دکارت خودش غالبا پیشپندارهایی را که از آموزگاران ارسطویی و مدرسی مشربش به ارث برده است، با چهره دیگری وارد بحثهایش میکند، بنابراین برای فهم درست برخی از استدلالهای او بدون تردید به این پیشزمینه تاریخی نیاز داریم. از این رو، آثار دکارت برای متن درسی چندان مطلوب نیستند، اما از آثار بسیاری از فیلسوفان دیگر برای مبتدیان مناسبترند.»
کاتینگهام همچنین درباره روایت دکارت از مسئله شناخت خداوند گفته است: «تصور فطری ما از خداوند تصور از موجودی است که در اعلی مرتبه کمال است و از آنجا که (وجود) هم نحوهای از کمال است پس وجود از خدا غیرقابل انفکاک است. ژیلسون در کتاب خدا و فلسفه میگوید: تصور فطری خدا در نزد دکارت یک تذکر است اما نه اینکه تذکر مثلی باشد که روح انسان در زندگی پیشین شاهدشان بوده بلکه صرفاً تذکر آنچه دکارت هنگام کودکی در کلیسا آموخته بود. خدای دکارت شبیه به قوه نامحدودی بود با وجودی قائم بالذات که میتوان گفت خود علت خویش است. در نظر دکارت خدا ذاتاً بسته به ایمان دینی بود که داشت اما خدائی که وابسته به معرفت عقلانی انسان باشد خدایی است که عالیترین اصل در میان اصول فلسفه محسوب میشود. میدانیم که عالم دکارت یک عالم صرفاً مکانیکی است و همه چیز را میتوان با قوانین فیزیکی حرکت، تبیین کرد در اینجا به قول ژیلسون میتوان گفت ماهیت خدای دکارتی عمدتاً با وظیفه فلسفیاش که عبارت است از خلق و ابقاء عالم مکانیکی تعیین شده بود. در اینجا به یاد جمله معروف پاسکال میافتیم که گفت خدای دکارتی تلنگری به جهان میزند تا به حرکت آید و دیگر به عالم پس از حرکت به خدا نیاز ندارد.»
نشر علم کتاب «تأثیر دکارت بر فلسفههای معاصر و علوم انسانی با تکیه بر اندیشههای کاتینگهام» با شرح و ترجمه علیمحمد صابری را در سال 1399 با شمارگان 330 نسخه و قیمت 42500 تومان در 237 صفحه منتشر کرده است.
نویسنده در این اثر تصمیم داشته است که طرح درستی از اندیشههای دکارت به خواننده ارائه دهد و چگونگی تاثیرگذاری او در فلسفه معاصر را تبیین کنند.
۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۰۰:۰۰
کد خبر: 9232
نظر شما