اعتماد به نفس مرا که دزدید؟

از ترس اینکه مبادا خطایمان که "حق طبیعی انسان بودن مان است" را کسی متوجه بشود، اغلب اعتماد به نفس پایینی داریم و با خلاقیت لازم زندگی نمی نماییم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد؛بسیار دیده ایم که انسان هایی با توانمندی های بالا بواسطه لطف و محبت اعتماد به نفس پایین شان، عملکردی معکوس با توانمندی هایشان دارند و این فقدان یقینا باعث رنج کشیدن خود شخص و هم تیمی هایشان خواهد بود. در قدم اول بد نیست که بدانیم اصلا "اعتماد به نفس" به چه معناست؟ اگر بخواهیم تعریفی خلاصه اما پر مغز ارائه نماییم، اعتماد به نفس یعنی جرأتمندی من در معرفی توانمندی ها و آنچه که هستم در هر موقعیتی، یعنی می توانم شرایط مبهم را با تکیه بر توانایی هایم و بدون اندیشیدن به نتیجه، مدیریت نمایم. پس چه می شود که با اینهمه توانمندی در معرفی خود عاجزم و روبرو شدن با شرایط جدید تا این اندازه مرا آشفته می سازد؟ می توان گفت مواردی چون:بیگانگی با خود، ترس و کمال گرایی باعث می شوند که من فعالیت هایم را با اعتماد به نفس کافی انجام ندهم. نقش من در مورد اول که کاملا مشخص است. من بعنوان یک انسان باید متعهد باشم به شناخت خویشتن، شناختی واقع گرایانه و به دور از تعصب و قضاوت و بدانم تعهد به شناخت خویشتن(بهبود نقاط قوت و پذیرش و ترمیم نقاط ضعف)، تا لحظه ای که بر این کره خاکی زندگی می نمایم، تعهدی همیشگی است. در دو مورد بعدی، به نظر می رسد تنیدگی زیادی بین تجربه کردن احساس ترس و کمال گرایی وجود دارد. یا بهتر است بگوییم که دو دسته از افراد در ابراز خویشتن با ترس مواجه هستند، دسته اول کسانی که مهارت جرأتمندی را آموزش ندیده اند و دسته دوم کمال گرایانی هستند که از قضاوت شدن توسط دیگران به شدت هراس دارند. با این تفاسیر آموختن مهارت های جرأتمندی و شجاعت برای افراد گروه دوم جزو نیازهای ضروری است وهمانگونه که می دانیم سنگ بنایش مهارت پذیرش است.

به زندگی آری بگو

در مورد عواقب بیگانگی از خود و ترس و در نتیجه ضعف اعتماد به نفس گفتیم و اما در مورد افرادی که جزو دسته سوم هستند: کمال گرایان، همان مایی که خودمان را به آب و آتش می زنیم تا تصویر زیبایی که از خودمان در ذهن افراد مهم زندگی مان ساخته ایم، به هیچ عنوان خدشه دار نشود.همان گروه از ما که دوست ندارند نقص هایشان و یا خطاهایشان را کسی بداند. در طیف شدید کمال گرایی، من آنقدر با خودم سختگیرم که تمایل ندارم روزی برسد و من، همان من همیشگی نباشم و توانمندی هایم زیر سوال برود!!! با خودم همانند ابرانسانی برخورد می نمایم که حق خطا کردن ندارد!!!

این دسته از ما، از ترس اینکه مبادا خطایمان که "حق طبیعی انسان بودن مان است" را کسی متوجه بشود، اغلب اعتماد به نفس پایینی داریم و با خلاقیت لازم زندگی نمی نماییم. انگار که دائما کسی در حال کنترل کردن مان است، حتما باید در چارچوب رفتاری خاصی باشیم، الگوهای رفتاری ثابتی که نباید در هیچ شرایطی تغییر کنند چون فقط باید وظایف مان را به نحو احسنت انجام دهیم تا تأیید بشویم و این دقیقا نقطه مقابل زندگی کردن است. خوب می دانیم که زندگی سرشار از لحظه هایی غیرقابل پیش بینی است، غافلگیر کردن، ماهیت زندگی است و من با کمال گرایی مفرط، اعتماد به نفس لازم جهت مواجهه با این ویژگی زندگی را نخواهم داشت پس یا باید کمال گرایی ام را انتخاب نمایم و ترجیحم این باشد که زیاد در صحنه نباشم تا مبادا خطایم دیده شود!! و متعاقبا محروم باشم از لذت با تمام وجود تجربه کردن و یا دست از کمال گرایی و ترس از اشتباه کردن بردارم و بدانم کنترل کردن قوانین زندگی کاری بیهوده است و تنها تجربه گری باشم مشاهده گر اما پر تلاش.

آزاده پارسافر

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی، مشاور و مدرس

۴ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۷
کد خبر: 21275

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha