به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از همشهری آنلاین، حامد فرحبخش روزنامهنگار در یادداشتی نوشته است: آن سالها، فکر کنم حکمهای قصاص معمولا چهارشنبه ها انجام میشد و روزنامهها سه شنبه ظهرها. شهلا جاهد، ارتباط خیلی خوبی با گروه ما(گروه حوادث روزنامه همشهری) داشت، مخصوصا با یکی از خبرنگاران خانم گروه، او بعضی سهشنبهها، وقتی زمزمه اعدام، شوهر، دوست و یا عضوی از خانواده یکی از همبندیهایش میپیجید، زنگ میزد و درباره اش میپرسید، گاهی هم سراغ مرا میگرفت و کوتاه گپ میزدیم.
دادگاههای طولانیاش که برگزار میشد، هربار زنگ میزد و از اینکه برخلاف برخی روزنامهها که در موردش بد نوشته بودند، ما تنها اصل خبر را بدون اغراق درباره او نوشته بودیم تشکر میکرد.
تا اینکه یکبار وقتی آخرین جلسات دادگاههایش برگزار میشد هنگام محاکمه گریه کرد، عکاسان روزنامه هم عکس گرفتند و ما هم منتشر کردیم.
فردایش زنگ زد، خواست با من صحبت کند خواستهای داشت که تنم را لرزاند. گفت که« آقای فرحبخش خواهشاً هیچوقت عکس درهم شکسته ازم منتشر نکنید، حتی اگر رفتم بالای دار! چون خانوادهام گناه دارن، نزارین خاطره درب و داغونی ازم داشته باشن».
از آن پس بود که هیچوقت عکسهایش در همشهری، شکسته و درهم نبود...
خدا بیامرزدش که این زن، درس بزرگی در روزنامهنگاری به من داد، اینکه آدمها حتی پس از مرگ هم دوست دارند در ذهن بقیه خاطره خوبی داشته باشند، آدم ها از ضعف خودشان متنفرند...
چند روز قبل، استاد پرویز پرستویی، عکسی از هنرپیشه خوش صورت و استایل دوره جوانی ما، جناب فرامرز صدیقی منتشر کرد؛ ضعیف و تکیده، پیر و درهم شکسته، بعد هم در شرح عکس مثلاً برای همدردی ، فرامرز خان را نابود کرد.
انگیزه استاد را کسی جز او و خدا نمیداند اما چه حیف....
چه حیف که «جواد کلک » آدم برفی، الفبای زندگی را نمیداند، نمیداند که آدمها دوست دارند در ذهن همه با خاطرهای خوب، با قیافهای خواستنی، با قدرت و جذابیت، ماندگار شوند، استاد نمیداند که پیری عیب نیست، واقعیتی است که در انتظار همه ماست و عجیب که نمیداند که آدمها از ضعفهایشان متنفرند...
نظر شما