به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد؛روزنامه خراسان نوشت: هشتم خرداد فرا رسید، همه فکر میکردند که حال امام رو به بهبودی است، اما ناگهان همه چیز تغییر کرد و حال امام به وخامت گرایید. روزهای پایانی اردیبهشت سال ۱۳۶۸ است؛ امام از ناراحتی معده رنج میبرد و گاه ضعف و بیحالی به او غلبه میکند. بعد از انجام معاینات مقدماتی، معلوم میشود که بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، به سرطان بدخیمی مبتلاست؛ سرطانی که باعث خونریزی فعال در معده شده. تصمیمگیری برای تیم پزشکی، کار سادهای نیست. آنها نگران بیماری قلبی امام خمینی و همچنین، سن بالای ایشان نیز هستند که میتواند در روند درمان، مشکلات زیادی به وجود آورد؛ اما چارهای نیست و بهترین اقدام در این شرایط، جراحی است. موضوع را با امام در میان میگذارند.
دکتر غلامرضا باطنی، از اعضای تیم پزشکی امام میگوید: «امام خمینی پس از توضیحات تیم پزشکی، عمل جراحی را پذیرفتند، اما تأکید داشتند که برای عمل جراحی به خارج از کشور نمیروند و حاضر نیستند زیر تیغ جراح خارجی بروند.» پزشکان بر مبنای خواست امام، ایشان را به بیمارستان بقیها… جماران منتقل میکنند؛ حالا روز اول خردادماه سال ۱۳۶۸ است. امام از این روز تا پایان عمر خویش، در بیمارستان بقیهالله بستری و تحت مراقبتهای ویژه پزشکان ایرانی هستند.
پذیرفتن نظر متخصصان
تیم پزشکی برای انجام جراحی مُصِر است. آنها آزمایشهای اولیه را انجام میدهند و برای جلوگیری از کمخونی بیشتر، دستور تزریق خون میدهند. امام با همان آرامش همیشگی، با پزشکان همراهی میکند. دکتر باطنی میگوید: «به گواه همه پزشکان، ایشان از بهترین بیمارانی بود که این تیم پزشکی، در طول عمر حرفهای خود معالجه کرد؛ چرا که حضرت امام خمینی به طور دقیق به حرفهای پزشکان گوش میدادند و پزشکان [در امر طبابت]برای ایشان حکم مجتهد را داشتند و به اجرای دستورهای آنها مقید بودند.» در این مدت، تغییری در برنامه عبادی امام به وجود نمیآید؛ حتی نماز جماعت را هم ترک نمیکند. روز دوم خردادماه سال ۱۳۶۸، امام را به اتاق عمل میبرند تا جراحی انجام شود؛ یک جراحی دو ساعته که همه اعضای خانواده و برخی مسئولان از طریق دوربین مدار بسته شاهد انجام آن بودند. عمل جراحی با موفقیت انجام میشود. به نظر میرسید پاسخ بدن امام به این عملیات پزشکی، مثبت باشد. در ظاهر امر هم، چنین بود؛ امام شش روز بعدی را در حالی گذراند که حتی نشانههایی از بهبودی جسمانی در وی مشاهده میشد.
حال مردم؛ دغدغه همیشگی امام
امام در شش روز بعد، باز هم اعمال عبادی خود را ترک نکرد. او حتی حاضر نشد که از مستحبات پیش از اقامه نماز خود، کم کند؛ قبل از ورود به وقت نماز، با دقتی مثالزدنی وضو میگرفت، محاسن خودش را شانه میزد و لباسها و ملافهها را بازدید میکرد که مبادا روی آنها لکهای باشد؛ امام حتی در روزهای پایانی عمر هم، به نظافت و طهارت، اهمیت فراوانی میداد. برنامه تلاوت قرآن نیز، هر روز برقرار بود؛ امام قرائت روزانه یک جزء از قرآن کریم را، طبق روال، انجام میداد. از اینها گذشته، او یک دغدغه مهم دیگر هم داشت؛ مردم. بعد از آنکه از اتاق عمل بیرون آمد و با مسئولانی روبهرو شد که با نگرانی به وی چشم دوخته بودند، اولین کلامی که به زبان آورد، پرسیدن از اوضاع و احوال مردم و جریان اداره کشور بود. در برخورد با تیم پزشکی، مهربان بود؛ همه را «آقای دکتر» صدا میکرد تا عدالت برقرار باشد.
مفارقت نزدیک است
هشتم خرداد فرا رسید. همه فکر میکردند که حال امام رو به بهبودی است، اما ناگهان همه چیز تغییر کرد. حال امام به وخامت گرایید و پزشکان، بعد از آزمایش، متوجه شدند که سرطان، وارد مرحله «متاستاز» شده و به همه بدن سرایت کردهاست، باید برنامه شیمیدرمانی هرچه زودتر آغاز میشد. همان روزها بود که خانواده دایم به دیدار امام میآمد. مرحوم سید رحیم میریان، از اعضای بیت امام، بعدها نقل کرد که در روز دهم خرداد، امام رو به اعضای خانواده که برای وضعیت جسمی ایشان نگران بودند، کرده و گفتهبود: «من خوبم ولیکن مثل اینکه کمکم وقت مفارقت فرا میرسد.» در آن روزها، حتی یک بار هم نمازهای مستحبی و ذکر گفتن را ترک نکرد. حتی وقتی روز ۱۲ خرداد فرا رسید و اوضاع جسمیاش دچار بحران شد، باز هم زیر لب حمد و سوره میخواند. مرحوم میریان میگوید: «ساعت ۲۰ دقیقه به ۱۱ آن روز، امام بیدار شد تا نماز ظهر بخواند. گفتیم هنوز وقتش نشدهاست و به شما اطلاع میدهیم. پذیرفت، وضو گرفت و رو به قبله، مشغول خواندن نمازهای مستحبی شد.» حرفهای امام خمینی هم در روزهای پایانی حیات، دیگر رنگ و بوی دنیوی نداشت؛ مرحوم میریان میگفت: «دیگر از دنیا حرفی نمیزد و دایم زیر لب شکرگزاری میکرد.»
خانم! خداحافظِ شما!
شب پایانی عمر امام خمینی فرا رسید. گفته بود همسرش را خبر کنند تا دیدار تازه شود. خانم خدیجه ثقفی به بیمارستان آمد تا امام را ببیند. ایشان را برای انجام آزمایشها به اتاق مخصوص برده بودند. مرحوم حاج عیسی جعفری، خادم امام، شاهد و ناظر آخرین دیدار او با همسر بزرگوارش بود. حاج عیسی درباره این دیدار کوتاه گفتهاست: «ساعت ۹ شب بود. امام پس از معاینه از اتاق بیرون آمدند و با خانمشان رودررو شدند. با حالتی خاص به خانمشان گفتند: خداحافظِ شما! همسر امام پس از ملاقات با ایشان در حال بازگشت به خانه بودند که امام دوباره بلند گفتند: خانم! خداحافظ شما! انگار میدانستند که دیگر برنمیگردند.»
پاکیزگی، حتی در دقایق آخر
ساعات بعدی بسیار حساس بود. وقتی شب به نیمه رسید، اُفت فشار خون آغاز شد. اما امام کاملاً هوشیار بود و دایم مشغول ذکر گفتن. دکتر عارفی، متخصص قلب و از اعضای تیم پزشکی، دایم به اتاق امام آمد و شد داشت؛ او میگوید: «دمای بدن امام، ساعت ۵ صبح، به ۳۶ درجه رسید؛ ایشان احساس سرما میکرد، اما از اعمال عبادی، نماز و ذکر و دعا، غافل نبود. دایم حمد و سوره میخواند.» امام نماز صبح را در حالت خوابیده اقامه کرد و تا زمان نماز ظهر، در عین ضعف، کاملاً هوشیار بود. بعد از نماز ظهر، برایش کمی سوپ آوردند؛ به آرامی خورد، اما معدهاش آن را نگه نداشت. دکتر عارفی میگوید: «لباس و ملافههای تخت کمی کثیف شد. امام فوری دستور داد که لباسهایش را عوض کنیم و ملافه نو بیاوریم. حتی در آن دقایق حساس، به پاکیزگی و نظافت اهمیت فوقالعادهای میداد.»
آخرین سخن
عقربههای ساعت، به عدد سه نزدیک میشد، یعنی ساعت ۱۵ روز ۱۳ خردادماه سال ۱۳۶۸ فرا رسیدهبود. امام ضعف داشت، اما هنوز هم هوشیار بود. دکتر عارفی میگوید: «امام ناگهان با صدای بلند مرا صدا کردند. سر و گوشهایم را نزدیک لبهای لرزان و ناتوان ایشان بردم و عرض کردم: آقاجان بفرمایید، در خدمتتان هستم. فرمودند: اگر وضو قبل از وارد شدن در وقت باشد، باید نیت چنین باشد. من هم فوری برادران، حاج احمد آقای خمینی و حجتالاسلام آقای آشتیانی را که نزدیک بودند به حضور ایشان خواندم. در حقیقت آخرین مطلب [که]ایشان [بر زبان آوردند]راجع به یک موضوع شرعی و فقهی بود.» امام حتی تا دقایق آخر نیز، وقت تلف شده نداشت؛ این را همه کسانی که او را میشناختند، گواهی میکنند. امام خمینی نماز مغرب و عشا را هم به صورت خوابیده اقامه کرد و بعد، برای مدتی بیهوش شد. ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه روز ۱۳ خردادماه سال ۱۳۶۸ بود که روح بزرگمردی از تبار صالحان، به سوی ملکوت اعلی پرکشید.
نظر شما