به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از خبرگزاری مهر، بالاجی سرینیواسان مدیر ارشد فناوری سابق صرافی ارز دیجیتال کوینبیس در کتاب جدید و پر سر و صدای اخیر خود، به ایدهپردازی در مورد امکان تأسیس یک کشور در بستر اینترنت پرداخته است.
وی در این کتاب به ارائه مدل جدیدی از دولت دیجیتال در بستر فضای ابری، میپردازد. «حکومت شبکه»، همانطور که او آن را توصیف میکند، اساساً گروهی از مردم است که در اینترنت دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند که کشوری را راهاندازی کنند.
سرینیواسان مدعی است که با داشتن یک شبکه اجتماعی برای اتصال کاربران، یک رهبر برای متحد کردن آنها و یک ارز دیجیتال برای محافظت از داراییهای آنها، یک کشور میتواند با قوانین، خدمات اجتماعی و همه امکانات ممکن، متولد شود. این کشور مبتنی بر شبکه، کشوری است که هرکسی میتواند با یک رایانه و یافتن یک دنبال کننده، تأسیس آن را شروع کند. با پذیرش فرض ممکن بودن انجام چنین کاری، پرسشی عمیق مطرح میشود: در جهانی که میلیاردرها میتوانند شرکتهای بزرگتر از کشورها را اداره کنند، آیا چنین دولتی میتواند از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شود؟
مانند تمام دیدگاههای آرمانگرایانه و یوتوپیایی، این دیدگاه نیز تجویز و واکنشی به شرایط موجود است. بی شک میتوان چنین پیشنهادی را پاسخی به فهرست رو به رشد مشکلات اجتماعی فراگیر، مانند سرمایهداری نظارتی، رکود اقتصادی، قطبیسازی سیاسی و درگیری بین قدرتهای بزرگ، دانست. سرینیواسان، استدلال میکند؛ درست زمانی که برای حل مشکلات خود به رهبرانی کارآمد نیاز داریم، آنها شکست میخورند و دلیل آن فقط فساد یا بی کفایتی نیست، دلیل چنین شرایطی، فنی است. دولت مرکزی دیگر قادر به رفع نیازهای ما نیست زیرا دنیایی که میشناختیم، تغییر کرده است.
برای مثال، اینترنت، مکان را کم اهمیت کرده است. بنابراین مرزهای ملی به طور فزاینده ای بلااستفاده به نظر می رسند و ارزهای دیجیتال مانند بیت کوین ثابت کرده اند که اگر افراد کافی به ارزش یک ایده باور داشته باشند، میتوانید چیزی به ارزش تریلیون ها دلار خلق کنید. جهان امروز به شکلی تغییر یافته است که تعداد کمی از مهندسان، مانند گروههای هکرها و استارت آپ ها میتوانند، از حکومت کشورها پیشی بگیرند. در عصر شبکههای اجتماعی، میلیونها نفر میتوانند به صورت ناشناس در گروههایی قرار بگیرند و با هم همکاری و هماهنگی میکنند.
سرینیواسان، اخیراً در یک سخنرانی در توصیف کتاب خود گفت: «مؤسسات بسیار کمی که قبل از اینترنت وجود داشته اند، از توسعه اینترنت جان سالم به در خواهند برد. بنابراین، او استدلال میکند که راه حل، ایجاد نهادی بر اساس آن است. این کار به این صورت انجام میشود که شخصی در توئیتر تصمیم میگیرد کشوری را راه اندازی کند تا از این طریق، این ایده را به دوستان خود منتقل کند و به جمع آوری افراد گردهم بپردازد. آنها یک بیانیه چشم انداز و فهرستی از ارزشها را جمع آوری کردند و به زودی تعداد کافی از افراد شروع به پیوستن میکنند و این موضوع را با دوستان خود در میان میگذارند. همه چیز، مانند فرایند توسعه یک شبکه اجتماعی شروع میشود.
با تجمیع پول و همرسانی مهارتها، جامعه شروع به توسعه خدمات اجتماعی و ایجاد فرهنگ کوچک مختص به خود میکند و در تئوری چیزهایی مانند مراقبتهای بهداشتی، بیمه، پاسپورت و بسترهای تعامل اجتماعی را فراهم میکند. در این شرایط فرضی، شهروندان با چیزی شبیه ترکیبی از توئیتر و دیسکورد، میتوانند به یکدیگر متصل شوند، ایدهها را به اشتراک بگذارند و رأی دهند. همچنین با ارزی مانند بیت کوین نیز میتوانند عرضه پول خود را کنترل کنند و از وجوه برای مقاومت در برابر تجاوز به دولت خود، محافظت کنند. آنها میتوانند ابتدا قطعات زمین کوچکی را بخرند و در نهایت، شروع به مهاجرت به شهرهای منتخب کنند. احتمالاً به مرور زمان شهروندان دیجیتال شجاع جدید رقابت برای ورود به این کشور را آغاز خواهند کرد.
نکته جالب توجه این که، برای تحقق این ایده، نیازی به جنگ و نقض قوانین نیست. این دولتهای جدید از طریق رایزنی و مذاکره با رهبران مشهور و اثرگذار جهان، در صحنه بین المللی، به آرامی اما مطمئناً به رسمیت شناخته میشوند و در نهایت یک بار برای همیشه از کشورهای جهان جدا میشود. سرینیواسان مینویسد: «وقتی این فرایند کارآمد شد، در نهایت به یک الگو و نسخهای مدرن از آریستوکراسی مدنظر توماس جفرسون، تبدیل میشود.
هنگامی که کتاب یاد شده منتشر شود، احتمالاً واکنشهای شدیدی را به دنبال خواهد داشت. برخی که نسبت به شخصیتهای راستگرای دره سیلیکون مانند پیتر تیل و کورتیس یاروین منتقد هستند، ایده دولت مبتنی بر شبکه را فاشیستی و ظالمانه میخوانند و برخی دیگر، احتمالاً آنهایی که در جناح راست آزادیخواه هستند، آن را رویایی و عالمانه خواهند دانست. ممکن است از آنها بشنوید، سرینیواسان یک پیشگو است. اما مقدم بر این قبیل رؤیا پردازیها، پرسشی عمیق وجود دارد. آیا هیچ یک از این برنامهها، واقعاً امکان پذیر هستند؟
در حالی که این ایده ممکن است تصور ما از مفهوم ملیت را متحول سازد، این واقعیت باقی میماند که بسیاری موارد از اجزا چنین برنامهای, در حال حاضر وجود دارند. بسیاری از کشورهایی که توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شدهاند، جمعیتی در حدود ۵ تا ۱۰ میلیون نفر دارند و حجم اقتصاد آنها بسیار کوچکتر از شرکتهای فناوری است. اینکه تعدادی از فعالان حوزه رمزارز ممکن است روزی، سرنوشت خود به یک رهبر عجیب و غریب بسپارند، چندان دور از ذهن به نظر نمیرسد. این در حالی است که زیرساخت فناوری مورد نیاز برای این امر نیز در حال حاضر، وجود دارد.
به نظر میرسد که این کتاب، در میان ثروتمندان و افراد بانفوذ در حوزه فناوری، به عنوان یک ستاره راهنما شناخته خواهد شد و گواهی است بر این ادعای قدیمی که فنآوران میتوانند جامعه را بهتر از بوروکراتها اداره کنند.
با این وجود، چالشها و پرسشهای بی پاسخ متعددی نیز در این مورد وجود دارد. به عنوان مثال، در کشور سرینیواسان، چگونه با فقر در یک دولت مبتنی بر شبکه مقابله میشود؟ او در سال ۲۰۱۵ نوشت: «آینده ملیگرایان در مقابل فنآوران است. بی شک رویکرد وی را میتوان حاصل تقابل میان مفهوم مرزها، زبان و فرهنگ در برابر جهانوطنی مبتنی بر یک لپتاپ و بینظمی طبیعی شبکه دانست. اما پرسشی بنیادین دیگری در مورد کشور مدنظر وی وجود دارد: سرنوشت افراد عادی که در این جامعه، فقط یک شغل ثابت میخواهند چه خواهد بود؟
بی شک، سرینیواسان، اولین فعال حوزه فناوری نیست که چنین تصویری از آینده ما در تعامل با فناوری ارائه میکند. آنچه این قبیل دیدگاهها به آن اشاره میکنند، مبین شکاف فزاینده ای در میان گروهی است که خود را آینده نگر مینامند. آنها از یک سو، کسانی هستند که دنیایی متمرکز و متشکل از ابر بلوکها و توزیع مجدد انبوه ثروت را تصور میکنند و در طرف مقابل، گروهی هستند که معتقدند جهان ترسیم شده، حتی پیش از شکل گیری نیز، منعکس کننده سیستمهای فئودالی گذشته است. در این نوع بینش، مانند آنچه توسط بالاجی سرینیواسان ارائه شده است، پراکندگی و عدم تمرکز، یک قاعده است و فردگرایی افراطی، کد اخلاقی برجسته برای تحقق آن محسوب میشود. بی شک کتاب یاد شده، نخستین تلاش رسمی برای تحقق این رؤیا، محسوب میشود.
نظر شما