به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد، خانهی ابتهاج در میدان فردوسی، پس از مهاجرت او به آلمان، به ادارهی سیمان تهران فروخته شد. این خانه به دلیل وجود درخت ارغوان، در ۲۶ آبان ۱۳۸۷ در سازمان میراث فرهنگی به ثبت ملی رسید.
ابتهاج زمانی که در زندان بود، شعر معروف ارغوان را سرود و این شعر با خاطرات این خانه گره بخورد.
ارغوان! شاخهی همخونِ جدا ماندهی من
آسمانِ تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتهست هنوز؟
داستان ساخت این خانه
یلدا ابتهاج، دختر هوشنگ ابتهاج، از خاطراتش در خانه ارغوان برایمان میگوید: «بچه بودم که پدرم زمین این خانه را خرید. نقشه آن را به مهندس ابتکار که شوهر عمهام بود، سپرد و ساخت آن را شروع کردند. پدر در طول مدت ساخت، بالای سر کار میرفت و نظارت میکرد تا خانه آنطور که مورد پسندش بود، ساخته شود. وقتی که من رفتم کلاس اول، هنوز خانه تکمیل نشده بود، ولی با این حال به آن نقل مکان کردیم و بعد کمکم کامل شد.»
یلدا ابتهاج در توصیف این بنا میگوید: «پدرم خانه را در دو طبقه ساخت. طبقه پایین مربوط به آشپزخانه، نشیمن، راهرو ورودی و پذیرایی است و پلکانی که میرود به طبقه بالا. در طبقه دوم چهار اتاق خواب است و آخرین اتاق، اتاق من و خواهرم بود.»
او افزود: «روبهروی اتاق من و خواهرم، کتابخانه پدرم بود. این کتابخانه بزرگ بود و به نوعی اتاق کار پدرم هم به حساب میآمد. من هم گاهی در دوران مدرسه میرفتم به کتابخانه و روی میز پدرم درس میخواندم. گردهماییهای خانوادگیمان در نشیمن طبقه پایین بود. وقتی هم مهمان میآمد، در اتاق پذیرایی از او پذیرایی میکردیم. اتاق پذیرایی اتاقی بود که درهای شیشهای رنگی داشت و روبهروی حیاط بود. منظره درخت ارغوان از آنجا معلوم بود.»
دختر سایه با اشاره به فرم ایرانی نمای خانه میگوید: «پدر دوست داشت خانه فرم معماری ایرانی داشته باشد. برای همین از شیشههای رنگی و گچبری در خانه استفاده کرد. هیچکدام از گچبریهای خانه، پیشساخته نیستند. من خوب بهخاطر دارم که استاد گچبر میآمد و در محل خانه، بسیار ماهرانه کار گچبری را انجام میداد. او اثر هنری ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت.»
گلایه ابتهاج از گرفتن پول بابت بازدید از خانهاش
هوشنگ ابتهاج در سالهای اخیر وقتی شنید یک تور تهرانگردی برای بازدید از منزلش مبلغی را دریافت کرده است، ناراحتی خود را در قالب شعر اینگونه سرود:
ارغوان میبینی؟
به تماشاگه ویرانی ما آمدهاند
ماندهایم تا ببینیم نبودن را
آخر قصه شنودن را
پشت این پنجره بسته هنوز
عطر آواز بنان مانده است
شهریار اینجا
شعر نقاشش را خوانده است
آن شب افشاری
با کسایی و قوامی و ادیب
تا قرایی و فرود
وان درآمد از اوج
شجریان، لطفی
چه شبی بود دریغ
زندگی روی از این غمکده گردانیده ست
ارغوان
در و دیوار غریبافتاده چه تماشا دارد؟
منبع: همشهری آنلاین
نظر شما