رسالت اشک بر مظلومیت امام حسین علیه السّلام

مکتب حیاتبخش عاشورا، مهد تربیت انسان هایی باتقوا و بااستقامت است. اهل بیت(ع) خودشان راه حفظ این مکتب را در طول تاریخ نشان دادند و آن برگزاری مجالس عزا و سوگواری است. انسان های خداجو با شرکت در مجالس سوگواری و عرض ارادت و محبت به سیدالشهدا(ع) و اهل بیت(ع)، به «ضیافتِ اشک» دعوت می شوند تا در سایۀ آن، راه زندگیِ عزّتمندانه و شیوۀ بندگیِ خدا در سخت ترین شرایط زندگی را بیاموزند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از حوزه نت مکتب حیاتبخش عاشورا، مهد تربیت انسان هایی باتقوا و بااستقامت است. اهل بیت(ع) خودشان راه حفظ این مکتب را در طول تاریخ نشان دادند و آن برگزاری مجالس عزا و سوگواری است. انسان های خداجو با شرکت در مجالس سوگواری و عرض ارادت و محبت به سیدالشهدا(ع) و اهل بیت(ع)، به «ضیافتِ اشک» دعوت می شوند تا در سایۀ آن، راه زندگیِ عزّتمندانه و شیوۀ بندگیِ خدا در سخت ترین شرایط زندگی را بیاموزند. در نوشتار حاضر با نقل احادیث، گزارش های تاریخی و حکایت هایی از زندگی عالمان و عارفان، نشان می دهیم که مرثیه خوانی و اشک برای مظلومیت امام حسین(ع) و خاندان باکرامت او، امری معقول و مسیری مقبول برای حفظ مکتب حسینی است؛ در واقع، گریه و اشک، مرثیه و آهی که برای مظلومیت اهل بیت(ع)، در مجالس سوگواری از عمق وجود انسان های دلسوخته بر می آید، رسالتی بر دوش دارد. آن رسالت، این است که وسیله ای برای رساندن صدای مظلومیت خاندان رسول الله(ص) و ارسال پیام هدایت به مردمان امروز و نسل های آینده است.

سوگواری برای امام حسین(ع)، سفارش اهل بیت(ع)

در خصوص سیرۀ اهل بیت(ع) در سوگواری و تشویق به عزاداری برای امام حسین(ع)، احادیث فراوانی نقل شده است. به عنوان نمونه؛ علقمة بن محمد حضرمی می گوید: امام باقر(ع) فرمود: «یا عَلْقَمَةُ وَ انْدُبُوا الْحُسَینَ(ع) وَ ابْکوهُ وَ لْیأْمُرْ أَحَدُکمْ مَنْ فِی دَارِهِ بِالْبُکاءِ عَلَیهِ وَ لْیقِمْ عَلَیهِ فِی دَارِهِ الْمُصِیبَةَ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ وَ الْبُکاءِ وَ تَلَاقَوْا یوْمَئِذٍ بِالْبُکاءِ بَعْضُکمْ إِلَی بَعْضٍ فِی الْبُیوتِ وَ حَیثُ تَلَاقَیتُمْ وَ لْیعَزِّ بَعْضُکمْ بَعْضاً بِمُصَابِ الْحُسَینِ(ع)؛ای علقمه! برای امام حسین(ع) ندبه و گریه کنید و هر کدام از شما، به کسانی که در خانۀ او هستند، امر نماید که برای آن حضرت بگریند و با اظهار جزع و فزع بر آن جناب در خانه اش اقامۀ مصیبت نماید و مواظب باشند هرگاه اهل خانه یک دیگر را ملاقات کردند، با گریه باشند و لازم است برخی از آن ها بعضی دیگر را نسبت به مصیبت حضرت ابا عبد اللّه الحسین(ع) تسلیت دهند.»

امام صادق(ع) نیز فرمود: «مَنْ دَمَعَتْ عَینُهُ فِینَا دَمْعَةً لِدَمٍ سُفِک لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ انْتُهِک لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا بَوَّأَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی الْجَنَّةِ حُقُباً هرکس به خاطر خونی که از ما ریخته شده، یا حقّی که از ما گرفته شده و یا هتک حرمتی که نسبت به ما یا یکی از شیعیان ما شده باشد، قطره ای اشک بریزد، خداوند متعال به سبب آن او را یک حُقُب [هشتاد تا صد سال ]در بهشت جای دهد.»

همچنین مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِک بصری می گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: ای مِسمَع تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین(ع) می روی؟ عرض کردم: خیر، من نزد اهل بصره مردی مشهور هستم و نزد ما کسانی هستند که خواسته این خلیفه را طالب بوده و دشمنان ما از گروه ناصبی ها و غیر آن ها بسیار بوده و من در امان نیستم از اینکه حال من را نزد پسر سلیمان گزارش کنند. در نتیجه او با من کاری می کند که عبرت دیگران گردد، لذا احتیاط کرده و به زیارت آن حضرت نمی روم. حضرت به من فرمودند: آیا یاد می کنی مصائبی را که برای آن حضرت فراهم کرده و آزار و اذیت هائی که به حضرتش روا داشتند؟ عرض کردم: بلی. حضرت فرمودند: آیا جزع و فزع می کنی؟ عرض کردم: بلی به خدا قسم به خاطر یادکردن مصائب آن بزرگوار چنان غمگین و حزین می شوم که اهل و عیالم اثر آن را در من مشاهده می کنند و چنان حالم دگرگون می شود که از خوردن طعام و غذا امتناع نموده و به وضوح علائم حزن و اندوه در صورتم نمایان می گردد. حضرت فرمودند: «رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَک! أَمَا إِنَّک مِنَ الَّذِینَ یعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا وَ الَّذِینَ یفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ یأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا أَمَا إِنَّک سَتَرَی عِنْدَ مَوْتِک حُضُورَ آبَائِی لَک وَ وَصِیتَهُمْ مَلَک الْمَوْتِ بِک وَ مَا یلْقَوْنَک بِهِ مِنَ الْبِشَارَةِ أَفْضَلُ وَ لَمَلَک الْمَوْتِ أَرَقُّ عَلَیک وَ أَشَدُّ رَحْمَةً لَک مِنَ الْأُمِّ الشَّفِیقَةِ عَلَی وَلَدِهَا؛خدا رحمت کند اشک های تو را (یعنی خدا به واسطه این اشک ها تو را رحمت نماید) بدان قطعا تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما جزع نموده و به واسطه سرور و فرح ما مسرور گشته و بخاطر حزن ما محزون گردیده و به جهت خوف ما خائف بوده و هنگام مأمون بودن ما در امان هستند، توجه داشته باش حتما و به همین زودی هنگام مرگ اجدادم را بالای سرت خواهی دیدبه ملک الموت سفارش تو را خواهند نمود و بشارتی که به تو خواهند داد برتر و بالاتر از هر چیزی است و خواهی دید که ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود.»، مسمع می گوید: سپس حضرت گریستند و اشک های مبارکشان جاری شد و من نیز با آن جناب اشک ریختم.

امام رضا(ع) هم در خصوص ارزش گریستن و گریاندن برای مظلومیت اهل بیت(ع) فرمود: «مَنْ تَذَکرَ مُصَابَنَا وَ بَکی لِمَا ارْتُکبَ مِنَّا کانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مَنْ ذُکرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی وَ أَبْکی لَمْ تَبْک عَینُهُ یوْمَ تَبْکی الْعُیونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یحْیا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یمُتْ قَلْبُهُ یوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب؛هرکس مصیبت های ما را به یاد آورد و برای ظلم هایی که به ما شده، بگرید یا دیگران را بگریاند، در قیامت با ما خواهد بود و کسی که برای مصائب ما گریان شود، در روزی که تمام چشم ها گریان است، چشمش گریان نخواهد بود و هر کس در مجلسی بنشیند و در آن جا امر ما را زنده کند، قلبش در روزی که قلب ها می میرد، نخواهد مُرد.»

همچنین نوشته اند: دعبل خزاعی نقل می کند: خدمت سید و مولای خود علی بن موسی الرضا(ع) رسیدم، دیدم اندوهناک و غمگین نشسته و اصحابش گرد اویند،... سپس برخاست، پرده میان ما و زنان حرم کشید و خانواده خود را پس پرده نشانید تا در مصیبت جدّشان حسین(ع) گریه کنند. سپس به من رو کرد و فرمود: «یا دِعْبِلُ ارْثِ الْحُسَینَ فَأَنْتَ نَاصِرُنَا وَ مَادِحُنَا مَا دُمْتَ حَیاً فَلَا تُقَصِّرْ عَنْ نَصْرِنَا مَا اسْتَطَعْتَ؛ ای دعبل! برای حسین(ع) نوحه سرائی کن، تو تا زنده هستی یار و مدّاح ما باش و تا توانی از یاری ما کوتاهی مکن!». دعبل می گوید: اشکم روان شد و سرودم:

أَ فَاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَینَ مُجَدَّلًا
وَ قَدْ مَاتَ عَطْشَاناً بِشَطِّ فُرَات

إِذاً لَلَطَمْتِ الْخَدَّ فَاطِمُ عِنْدَهُ
وَ أَجْرَیْتِ دَمْعَ الْعَیْنِ فِی الْوَجَنَاتِ

ای فاطمه، اگر حسین را که بر خاک کربلا افتاده و کنار فرات، تشنه لب جان داده را در خیالت تصور کنی، بر گونۀ خود می‎زنی و نهرهای آب بر صورت خود جاری می‎کنی.

توجه عالمان و عارفان به روضه خوانی و اشک بر امام حسین(ع)

- نقل شده است: مرحوم آیة الله العظمی میرزا جواد آقای تبریزی(ره) دو دستمال سیاه داشتند که در ایام عزا و روضه به همراه داشتند و هنگام ذکر مصیبت، اشکهایشان را با آن پاک می کردند و همواره از دستمال ها مواظبت می نمودند و بعد از فراغت از مجالس، در جای خاصی قرار می دادند و بارها و بارها به فرزندان خود می گفتند: «اگر من از دنیا رفتم، این دستمال ها را در کفن من قرار دهید!».

- مرحوم آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) نیز در فرازی از وصیت نامۀ شریف خود نوشته است: «سفارش می کنم دستمالی را که اشک های زیادی در رثای جدّم، حسین مظلوم(ع) و اهل بیت مکرّم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم، بر روی سینه در کفنم بگذارند.»

- در توصیف حالات معنوی مرحوم آیة الله سید هادی میلانی(ره) هم نقل شده است: خطیبی که زیاد به منزل آیة الله میلانی(ره) می رفت، می گوید: روزی ایشان به من گفتند که چهل نفر از جوان هایی که پای منبر شما هستند را نزد من بیاور، بنده هم این کار را انجام دادم و وقتی که به منزل آیة الله میلانی(ره) رفتیم، فرمودند: هر کدام از جوان ها تک به تک نزد من بیایند، سپس دیدم آیة الله میلانی(ره) به هر یک از جوان ها می گفت: آیا شما امام حسین(ع) را دوست دارید؟ سپس مختصری روضه می خواند و جوان ها به گریه می افتادند و ایشان کفن خود را بر می داشت و اشک های این جوانان را پاک می کرد و می گفت: «خدایا شاهد باش که کفنم را به اشکی که برای امام حسین(ع) ریخته شده است، متبرّک کردم.»

سجّاده، قبله، اشک، دعایِ سحر، حسین
یا رب! مباد یک شب، بی گریه بر حسین!

تنها تمامِ عمر برایت گریستم
سرمایۀ من است همین مختصر، حسین

- مرحوم آیة الله محمدی ری شهری(ره) نقل کرده اند: «در یکی از دیدارهایی که با یکی از مراجع تقلید معاصر – که شاگرد مرحوم آیة الله سیدعبدالهادی شیرازی(ره) است - داشتم، ایشان فرمود:... آقا سیدعبدالهادی شیرازی(ره) قضیه ای را نقل فرمود که به این شرح است: یک شب خواب دیدم که دو تا کرسی گذاشتند در بیرونی منزل(همان بیرونی که درس می گفت)، حضرت سیدالشهداء(ع) و حضرت عباس(ع) وارد شدند و روی این دو کرسی نشستند، دفتری را حضرت عباس(ع) باز کرد و من این دفتر را می دیدم. حضرت سیدالشهداء(ع) با اشاره به یکی از اسم هایی که در آن دفتر بود، فرمود: «این اسم را قلم بزن!» حضرت عباس(ع) هم آن نام را قلم زد. سپس فرمود: «جای این اسم، اسم آقا سید جعفررا بنویس!» حضرت عباس(ع) هم نام آقا سید جعفر را نوشت، دفتر را بست و رفتند. من از عظمت این خواب تا صبح نخوابیدم، فردا وقتی آقا سید جعفر آمد گفتم: آقا سید جعفر، من دیشب خوابی دیدم و از عظمت آن تا صبح نخوابیدم، زود قضیه را بگو و خواب را برای ایشان بیان کردم. آقا سید جعفر منقلب شد و گفت: من دیشب در حرم حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بودم، پس از بیرون آمدن به این فکر افتادم که من یک عمر برای امام حسین(ع) گریه کردم، ولی کسی را نگریاندم و این اجر نصیب من نشده، این فکر مرا مشغول کرد، دیشب هم شب اول محرم بود، رفتم گشتم و کتاب جلاءُ العیون مجلسی(ره) را پیدا کردم، آمدم خانه، زن و بچه ام را دور هم جمع کردم و گفتم: از امشب من روضه می خوانم، شما هم گریه کنید. این خواب را آقا سید عبدالهادی همان شب دیده بود.

اشک، صدای مظلومیت خاندان رسول الله(ص)

یکی از راه های نشان دادن حقانیت اسلام و رسانیدن صدای مظلومیت خاندان رسول الله(ص) به گوش جهانیان، همین مرثیه، روضه، نوحه، گریه و آه است. بنابراین، گریستن و گریاندن برای امام حسین(ع)، یک نظریۀ راهبردی برای حفظ عاشورا و رساندن صدای مظلومیت آن حضرت و یارانش برای نسل های آینده است. شاهد بر این سخن، اقدام عملی امام باقر(ع) قبل از شهادتش می باشد؛ امام خمینی(ره) در این باره فرمودند: «اگر ما بخواهیم مملکتمان یک مملکت مستقلی باشد، یک مملکت آزادی باشد، باید این رمز را حفظ بکنیم. این مجالسی که در طول تاریخ برپا بوده است و با دستور ائمه(ع) این مجالس بوده است، خیال نکنند بعضی از این جوان های ما که این مجالس، مجالسی بوده است که گریه در آن بوده است؛ حالا ما باید گریه دیگر نکنیم. این یک اشتباه است که می کنند. حضرت باقر (ع) وقتی که می خواستند فوت کنند وصیت کردند که ده سال ـ ظاهراً ـ که در مِنا اجیر کنند کسی را، کسانی را که برای من گریه کنند. این چه مبارزه ای است؟ حضرت باقر(ع) احتیاج به گریه داشت؟ حضرت باقر(ع) می خواست چه کند گریه را؟ آن وقت ‎هم در مِنا چرا؟ ایام حج و منا. این همین نقطۀ اساسی، سیاسی، روانی، انسانی است که ده سال در آن جا گریه کنند. خب مردم می آیند می گویند چه خبر است، چیست؟ ‎می گویند [جریان] اینطور بوده. این توجه می دهد نفوس مردم را به این مکتب. و ظالم را ‎‎ منهدم می کند و مظلوم را قوی می کند.»

اشک، إذن ورود به حرم امام حسین(ع)

شیخ طوسی(ره) در مصباح المتهجّد نقل کرده است: صفوان می گوید: از محضر امام صادق(ع) برای رفتن به زیارت امام حسین(ع) اجازه گرفتم و از ایشان درخواست کردم که آنچه را که برای زیارت لازم است انجام دهم به من معرفی کنند. آن حضرت دستور دادند که قبل از خروج از منزل، سه روز روزه بگیر و در روز سوم، غسل کن و... تا اینکه وقتی رفتی و رسیدی به محل زیارت امام حسین(ع)، اذن دخول بخوان!... صفوان با نقل مفصل اعمال به این عبارت می رسد که امام صادق(ع) فرمودند: «فَإِنْ خَشَعَ قَلْبُک وَ دَمَعَتْ عَینُک فَهُوَ عَلَامَةُ الْإِذْنِ فَادْخُلْ...» شاهد مطلب در همین عبارت است؛ یعنی اشک، علامت اذنِ دخول به حریم کبریایی امام حسین(ع) است.

عاطفه، جزئی از هر حرکت معنوی

نوحه، گریه و آه، یکی از نشانه های زنده بودن عواطف در انسان است. و اگر عواطف تحریک شوند، تفکر انسان را تغییر می دهند، تحول، نتیجۀ همین تفکرِ برخاسته از عواطف است. دل اگر سوخت، صفا می گیرد، روشن می شود، و از این طریق، راه از چاه پیش پای انسان، مشخص می گردد. رهبر معظم انقلاب(ره) در این خصوص فرمودند: «قضیۀ گریستن و گریاندن برای امام حسین(ع)، جایگاه ویژه ای در زمان ائمه(ع) داشته است. مبادا کسی خیال کند که با وجود فکر، منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و بحث های قدیمی است؟ نه آقا این اشتباه است. هر کدام از آن ها جای خود را دارد. عاطفه به جای خود و منطق و استدلال هم به جای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آن ها را با عاطفه و محبت حل کرد و در آن ها جای منطق و استدلال نیست. نهضت های انبیا همین طور بوده اند، آنان در وهلۀ اول، برایشان استدلال نمی کردند، بلکه از احساسات و عواطفِ آن ها بهره می گرفتند. لذا در حرکت های معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد، نه عاطفه، جای استدلال را می گیرد و نه استدلال می تواند به جای عواطف بنشیند. بنابراین، حضرت زینب کبرا(ع) بعد از شهادت امام حسین(ع) برای خصم، استدلال عقلی صِرف نکرد، بلکه ابتدا از راه عاطفه وارد شد، رفت به بالای تلّ زینبیه و خطاب به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: "یا مُحمّداه، صَلّی علیک مَلیک السَّماءِ، هذا حُسَینُک مَرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الأعضاءِ، و بَناتُک سَبایا، إلی اللّه المُشتَکی، و إلی مُحمّد المصطفی، و إلی علی المرتضی، و إلی فاطمةَ الزهراء، و إلی حمزة سید الشهداء..."

قطره های اشک، سفیر هدایت

- آیة الله العظمی محمدتقی بهجت(ره) فرمود: در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، یک آبادی به نام «مصیّب» وجود دارد، مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علی(ع) از آن جا عبور می کرد و فردی از اهل سنّت در سر راه او خانه داشت، او همواره هنگام رفت و آمد این مرد شیعی، وی را مسخره می کرد. حتی یک بار به ساحت مقدس امیرالمؤمنین(ع) جسارت کرد. آن مرد شیعی با ناراحتی و بی تابی، به حضور امیرالمؤمنین(ع) از آن فرد، شکایت کرد. آن شب، حضرت را در خواب دید و دوباره از این جریان، به محضر ایشان شکوه کرد. حضرت فرمود: «او بر ما حقّی دارد!، او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سیدالشهداء(ع) به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که این ها را تشنه کُشت، خوب بود به آن ها آب می داد. بعد ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او چکید. از این جهت او بر ما حقّی پیدا کرد.

آن مرد شیعی می گوید: از خواب بیدار شدم و در مسیر بازگشت، بین راه، آن مرد سنّی را دیدم که باز با تمسخر گفت: آقا را دیدی و پیام ما را رساندی؟ در پاسخ او گفتم: بله پیام رساندم و پیامی دارم و جریان را برایش تعریف کرد. آن مرد سر به زیر افکند و کمی فکر کرد و سپس گفت: خدایا! در آن زمان هیچ کس در آن جا نبود و من این را به کسی نگفته ام. آقا از کجا فهمید؟ بلافاصله گفت: «اَشهَدُ اَن لا الهَ الّا الله و اَنَّ مُحمداً رسولُ الله و اَنَّ علیاً امیرَالمؤمنینَ ولیُّ الله و وَصیُّ رسولِ الله!» و شیعه شد.

اشک من و تو موج به دریا می آورد
صدها فرات و نیل به دنیا می آورد

ما مؤمنینِ مجلسِ ذکر مصیبتیم
حرف از حسین فاطمه، تقوا می آورد.

- آیة الله حاج آقا مرتضی تهرانی(ره) نقل فرمود: حاج اکبر آقا شالچی از پدرش (که از شاگردان شیخ جواد انصاری(ره) بود و عینک فروشی داشت)، نقل کرد که: سال پیش از انقلاب با دوستم عازم عتبات عالیات بودیم، در گمرک مُنذریه(مرز خسروی) یکی از مأموران گمرک – که سنّی متعصبی بود – وقتی متوجه شد ما شیعه هستیم، برای این که ما را اذیت کند، اثاثیۀ ما را در هوای گرم بارها تفتیش کرد و از صبح تا ظهر ما را معطل کرد. دوستم به مأمور گفت: شکایت تو را به مولایم می کنم، اما او اعتنایی نکرد. وقتی به حرم امام حسین(ع) مشرف شدیم، دوستم در حرم، دو زانو نشسته بود. در یک لحظه احساس کردم چُرت می زند، ولی دیدم لبخندی زد و گفت: شکایت آن مرد را به آقا کردم و از ایشان خواستم که وی را گوشمالی بدهد. آقا فرمود: نمی توانیم کاری بکنیم، او بر ما حقّی دارد!

گفتم: ما از شیعیان و محبّان شما هستیم و او ما را اذیت کرده! آقا فرمود: هفده سال پیش، این شخص در کربلا پاسبان شبگرد بود، در شبی مهتابی چشمش به آب فرات افتاد، با خود گفت: چه می شد که به طفل شیرخوار حسین(ع) آبی می دادند، زنده می مانْد یا نمی مانْد؟، چشمش تر شد و حقّی بر ما پیدا کرد. در بازگشت از سفر، دوباره همان مأمور، ما را در گمرک دید و خطاب به دوستم گفت: شکایت کردی؟ دوستم به او گفت: بیا برویم در کناری بنشین تا بگویم. کنارش نشست و گفت: من به مولایم شکایت کردم، ولی آقا چنین فرمود. وقتی داستان را گفت، آن مرد حالش منقلب شد و شروع کرد به اشک ریختن و در ادامه گفت: درست می گویی، آن شب، هیچ کس با من نبود و این ماجرا را جز من و خدا کسی نمی داند. حق با آقای شماست. و همان جا مذهب خود را تغییر داد و شیعه شد و به این وسیله مسیر زندگی اش تغییر کرد.

در کهکشانِ لطفِ شما غرق می شود
هر کس به پایِ روضۀ تو قطره ای گریست!

۲۵ تیر ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۵
کد خبر: 57530

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha