تلویزیون خانه اول من است اما در پلتفرم راحت‌ترم

دغدغه من در طول این سال‌ها استحکام روابط خانواده از جمله رابطه بین کودک و والدین بوده و هست. خیلی دوست دارم که این زنجیره ازهم‌گسیختگی‌ها به‌نوعی از هم فاصله گرفته شده‌ باورها، اعتقادات، فرهنگ و رسوم اجتماعی و آدابی که ما در خانه داشتیم و تجربه کردیم را به‌نوعی به نسل جدید هم انتقال بدهم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد در تمام مدت گفت‌وگو از دغدغه‌هایش گفت؛ دغدغه‌هایی که سال‌ها او را در حوزه کودک نگه داشته است. وقتی از خستگی پرسیدیم، با خنده‌ای می‌گوید خستگی که هست اما با دیدن خنده بچه‌ها همه چیز از یادم می‌رود. داریوش فرضیایی یا همان عمو پورنگ سال‌هاست که برای کودکان این سرزمین کار می‌کند. آثارش بدون هدف نبوده و دغدغه‌مند تولید کرده است. از مادرش می‌گوید که یکی از مهم‌ترین اولویت‌های زندگی‌اش بوده و همین را دستمایه کرده تا برای نسل جدید با همین محور برنامه بسازد. خودش را فرزند تلویزیون می‌داند و این را چندین بار در گفت‌وگو تکرار می‌کند. به بهانه مجموعه جدیدی که در شبکه نمایش خانگی دارد به سراغش رفتیم و سعی کردیم تا مروری بر همه کارهایش در این چند سال داشته باشیم.

داریوش فرضیایی را در مجموعه«لالایی» همچنان به‌عنوان یک هنرمند دغدغه‌مند حوزه کودک می‌بینیم. دغدغه‌ای که در این سال‌ها در حوزه کودک داشتید چه چیزهایی بوده که باعث شده تا این همه زمان و انرژی برای آن بگذارید.

دغدغه من در طول این سال‌ها استحکام روابط خانواده از جمله رابطه بین کودک و والدین بوده و هست. خیلی دوست دارم که این زنجیره ازهم‌گسیختگی‌ها به‌نوعی از هم فاصله گرفته شده‌ باورها، اعتقادات، فرهنگ و رسوم اجتماعی و آدابی که ما در خانه داشتیم و تجربه کردیم را به‌نوعی به نسل جدید هم انتقال بدهم. یکی از زیباترین آدابی که ما داشتیم احترام به والدین و به‌نوعی استفاده از تجربیات بزرگ‌ترها و سهیم دانستن آنها در سلامت بهداشت و روان بود. یکی از کارهایی که در این سال‌ها انجام دادم این بود که همیشه به بچه‌ها گفتم بهترین دوست و مشاور شما پدرومادر هستند. در برنامه‌هایی که در سال‌های اخیرداشتم تلاش کردم تا این سنگر را خالی نکنم. دغدغه فرهنگی داشتم و دارم، در کنار همه شوخی‌ها و خنده‌ها، دغدغه من آینده نسلی است که الان پیش روی ما قرار گرفته و من به‌شدت احساس نگرانی می‌کنم؛ چراکه نسل فعلی از گذشته زیبا و شاد ما خبری ندارند و شاید اصلا باور نکنند که ما چنین گذشته ساده و در عین حال صمیمی و خوبی داشتیم. برای همین من خیلی دوست دارم که در این حوزه فعالیت و آثاری را تولید کنم. در عین اینکه برای بچه‌های نسل جدید فعالیت می‌کنم اما گذشته را هم به یدک می‌کشم و به‌نوعی بچه‌ها را با مسائلی که برایمان ارزشمند بود همراه می‌کنم. موضوعاتی که شاید خیلی ساده باشد اما می‌تواند راهگشای آینده‌مان باشد مانند احترام به خانواده که بسیار مهم است.

از احترام صحبت کردیم، تا جایی که من می‌دانم دغدغه کار جدید شما احترام به زمین است. در واقع زمین را مثل مادر دانسته‌اید. فکر می‌کنید این پیام چقدر می‌تواند در تربیت نسل جدید ما موثر باشد؟

ببینید در طول این سال‌ها در برنامه‌هایی که داشتم درمورد مصرف کاغذ، پلاستیک و تجزیه اینها و حتی بازگشت و نوعی پسماند صحبت کردیم. در همین مجموعه جدید درمورد نوع سبک زندگی، استفاده از ابزار و چیزهایی که ما از آنها داریم به‌نوعی بهره می‌گیریم صحبت شده است. می‌توان گفت ما در این برنامه آموزش غیرمستقیم نگهداری زمین را داریم. زمین مادر اول ماست. به نظرم به‌خاطر اینکه زمین ما را نگه داشته است و اگر ما در نگهداری از آن کوشا نباشیم مطمئنا صدمه خواهیم دید. در لالایی دغدغه ما همین بوده اما خیلی غیرمستقیم این کار را انجام دادیم چون خودم دوست ندارم مستقیم پیامی را به بچه‌ها منتقل کنم و اصلا با مستقیم‌گویی مخالفم. چون بچه‌ها دوست ندارند همان‌طور که ما بزرگ‌ترها دوست نداریم کسی مستقیم نصیحت‌مان کند. می‌توان این کار را در قالب شعر و ترانه و با استفاده از ابزار انجام داد.

از آموزش به کودکان صحبت کردید. کودکی ما با برنامه‌هایی گذشت که هر کدام به‌نوعی یک مفهوم یا یک ارزش اجتماعی یا حتی فرهنگی را به ما آموزش دادند. این روزها خلأ برنامه‌های تلویزیونی برای کودکان یا حتی فیلم‌های سینمایی در این حوزه احساس می‌شود. به نظر شما این خلا از کجا می‌آید؟ عمو پورنگ که همیشه کارش کار کودک بوده چرا این روزها نیست؟ گروه‌های دیگری که کار کودک انجام می‌دادند الان کجا هستند؟

احساس می‌کنم هر سالی که جلوتر می‌رویم شاید بچه‌ها مظلوم‌تر و مهجورتر واقع می‌شوند؛ علی‌رغم اینکه خیلی شعار می‌دهیم اما در عمل می‌بینیم با وجود همه زحماتی که کشیده می‌شود برنامه‌های کمی در این حوزه داریم. این مساله از جایی نشات می‌گیرد که ما فراموش کردیم نسل کودک و بچه‌های ما قرار است آینده‌مان را رقم بزنند. اگر این قضیه جدی گرفته شود مطمئن باشید که تمام پروژه‌ها و زیرساخت‌ها درخصوص کودک خیلی بهتر شکل می‌گیرد. این را هم باید بگویم البته من شرایط خاص خودم را دارم. یکی از مهم‌ترین شرایط من در این سال‌ها مادرم بود که متاسفانه در دو سال اخیر بیمار شدند. از آنجایی که همیشه در برنامه‌هایم خیلی به احترام به پدرومادر تاکید داشتم الان احساس می‌کنم مهم‌ترین اولویتم و بالاترین اولویتم مادرم است لذا یکی از دلایل فاصله گرفتنم از برنامه‌سازی در حوزه کودک همین موضوع بود. نکته بعدی این است که نگاه‌ها در حال تغییر کردن است؛ بیشتر شعاری است تا عملی. ببینید خیلی‌ها هستند که برای کودک کار می‌کنند ولی اسمش کودک است، مضامین برنامه بزرگسالان هستند و این خوب نیست. من همیشه سعی کردم تا یک سادگی، کودکی، شیطنت ساده‌ پاک و قشنگ کودکانه در برنامه‌هایم جاری و ساری باشد. همین باعث شد که این پل ارتباطی بین کودکان و حتی بزرگ‌ترها برقرار شود. اینکه از بزرگ‌ترها نام بردم به‌خاطر این است که آنها هم کودک درون داشتند و من این را یک‌جورهایی قلقلک می‌دادم. همه می‌گفتند؛ ساده، شیک، شکیل و قشنگ بود. یکی از رموز برنامه عمو پورنگ همین بود. اینکه در سال‌های اخیر به حوزه کودک و برنامه‌سازی برای آنها توجهی نمی‌شود و اهمال‌کاری صورت می‌گیرد، ضرر خواهد داشت. در حوزه انیمیشن دوستانی هستند که زحمت می‌کشند ولی احساس می‌کنم باید کار خیلی بیشتر از اینها باشد. ضمن اینکه گفتم کار برای کودک باشد نه به اسم کودک با مضامین بزرگسال. در طول سال‌ها اگر شما یک فلش‌بک به گذشته بزنید از خیلی چیزهای ساده شروع کردیم تا به امروز رسیدیم، یعنی دائما به‌روز بودن را مد نظرم داشتیم، در عین اینکه فضای خنده وشادی فراهم بود اما بستر کار جوری چیده شد که دغدغه کودک را داشته باشیم. یعنی موضوعات مبتلا به کودکان بود. از موضوع فضای مجازی بگیر تا زمین پاک. ما خیلی شعارها را در برنامه‌هایمان داشتیم که به‌صورت عملی انجام دادیم و بعد تیتر همه اینها را در شعرها می‌خواندم. باید خودمان به‌صورت عملی رعایت می‌کردیم. این را گفتم که بگویم، همه اینها انجام شد اما اگر الان کمرنگ شده به من برنمی‌گردد. من دارم کارم را انجام می‌دهم ولی یک دست صدا ندارد. همه باید در این زمینه با هم متفق‌القول و متحدالشکل باشیم. حداقلش این است همین همیار پلیس را من و امیرمحمد انجام دادیم. به همت دوستان در راهنمایی‌ورانندگی این کار را کردیم. یک کارهایی بود که زیرساختی داشت انجام می‌شد ولی یک‌دفعه رها شد. من خودم هنوز هم دغدغه دارم. با اینکه سن آدم بالاتر می‌رود و بالطبع خسته می‌شوی و توان قبل را نداری اما دغدغه می‌تواند سر جایش باشد. من نگاه می‌کنم کسانی که کار کودک می‌کردند و می‌کنند ضمن اینکه دم‌شان گرم اما احساس می‌کنم الان دیگر همه به سمت برنامه‌های بزرگسال رفته‌اند. کودک را بزرگسال نگاه می‌کند و بزرگ‌تر از سنش می‌بیند و این اصلا درست نیست و حتی خطرناک است. ولی یک نفری نمی‌توانم بار به دوش بکشم. از آن طرف هم فکر نکنید که قدم عقب کشیدم، نه اصلا این‌طور نیست. در حد خودم تا جایی که اقتضا می‌کند تلاش می‌کنم بتوانم کودکی بچه‌ها را با خودشان همراه سازم؛ نه اینکه آنها را جدا کنم تا در دنیای مدرنیته باشند و کودکی را فراموش کنند و اتفاقاتی بیفتد که خدای‌ناکرده نشود جبران کرد.

در شرایط برنامه‌سازی چه اتفاقی باید بیفتد که دوباره بتوانیم گروه‌های کودک را داشته باشیم و شاهد برنامه‌های متنوعی در این حوزه باشیم.

اولین چیزی که باید شکل بگیرد اختصاص دادن بودجه است، آن هم درست. دوم به آدم‌های کاردان و کاربلد کار را بسپارند. از این واژه‌ای که قدیمی‌ها کار کردند و حالا باید کنار بروند خیلی استفاده می‌شود، این حرف را من هم موافقم اما قدیمی‌ها گنجی از تجربه هستند و باید از تجربیات‌شان استفاده کرد. چرا فکر می‌کنند این افراد دیگر کارشان مطابق روز نیست. یک جاهایی چیزهایی دارند که می‌تواند کلید گنج باشد و ما از آن کلید برای رسیدن به سرمنزل مقصود استفاده کنیم. الان باید به جوان‌ها پر و بال بدهیم. در همین کاری که داریم از جوان‌ها استفاده کردیم. نوجوان‌ها خیلی باسلیقه هستند و می‌توانند به من ایده بدهند اما این دلیل نمی‌شود. شما وقتی می‌خواهی به جوان‌ها بها بدهی افرادی که 20سال این زمینه را آماده کرده راه را آسفالت کردند فراموش کنید. دغدغه من الان این است که این راه را مهیا کردیم ادامه راه آسفالت است یا خاکی؟ این خاکی را اگر شما می‌خواهید آسفالت کنید چگونه و با چه موادی این کار را انجام می‌دهید که بچه‌ها روی این زمین نلغزند.

در گذشته بچه‌ها هیچ تفریح و سرگرمی‌ای به جز تلویزیون نداشتند الان به واسطه فضای مجازی خیلی آگاه‌تر شدند. حالا درست یا نادرست فعلا کاری نداریم ولی بچه‌ها آگاه‌تر شدند. به فراخور این پیشرفت تکنولوژی، فضا برای برنامه‌سازی خیلی بازتر شده است. می‌خواهم از شما به‌عنوان متخصص این کار بپرسم برنامه‌سازی قبلا کار راحت‌تری بود که بچه‌ها محدودتر بودند و تکنولوژی هم به همان اندازه ضعیف بود یا الان که بچه‌ها به‌روز شدند و خب متفاوت‌تر فکر می‌کنند؟

قبلا راحت نبود. اما خیلی سالم‌تر بود. سالم‌تر به معنای اینکه این فضایی که شما می‌گویید الان در اختیار بچه‌هاست و به قول شما بچه‌ها خیلی چشم‌شان باز شده و به همه چیز آگاه هستند. این آگاهی می‌تواند هم به ضرر باشد هم به نفع. متاسفانه عدم کنترل این مساله و کانالیزه نشدن حضور بچه‌ها در فضای مجازی باعث شده که از همه چیز سر در بیاورند و همه چیز را بدانند. الان می‌بینید که یک بچه هشت‌ساله کلیپ درست می‌کند با مضامینی که اصلا در حدود یک بچه هشت‌ساله نیست به اندازه یک آدم 18 ساله دارد کار می‌کند. الان برنامه‌سازی به‌نوعی هم خیلی سخت است، به لحاظ محتوا و به لحاظ کیفیت. اما به لحاظ تکنیک خیلی آسان و راحت با یک دوربین می‌شود کار انجام داد. می‌خواهم مثالی در این زمینه بزنم که البته در مثل مناقشه نیست. این کار مانند خوانندگی است. طرف وقتی از قدیم خواننده بود صدا واقعی و برای خودش بود اما الان نگاه می‌کنید با توجه به همین تکنولوژی، صداگذاری و تغییر صدا مثلا من الان می‌توانم بهترین صدا را داشته باشم. این مثل شرایط فعلی است. مثل همین است که الان این تکنیک صنعت فناوری در دسترس ما قرار گرفته است و بچه‌های ما زودتر از سن‌شان با این اتفاق آشنا شدند. حالا من می‌خواهم برایشان برنامه بسازم و مثلا می‌گویند فلان برنامه را می‌سازی من این را دیدم. یا مثلا این کار را من در فضای مجازی زودتر دیدم. اصلا حرفم کپی‌برداری نیست؛ می‌خواهم بگویم ایده‌ها آنقدر زیاد و متفاوت است که بچه‌های دیگر اشباع شدند. ساختن برنامه سخت است. قدیم سالم‌تر بود. بعضی‌ها هم خرده می‌گیرند و می‌گویند شما باید نسبت به روز کار انجام بدهی. بله این را می‌دانم و اصلا ایراد نمی‌گیرم. می‌گویم این تکنولوژی آمده و من باید از آن به نحو احسن استفاده کنم.

اگر اشتباه نکنم ما از امیرمحمد به بعد دیگر چهره حوزه کودک نداشته‌ایم؛ آیا کسی نبوده که بیاید یا چه اتفاقی افتاده که دیگر معرفی چهره کودک نداشتیم؟

هر چیزی یک‌بار اتفاق می‌افتد. عذر می‌خواهم که از واژه پدیده استفاده می‌کنم اما پدیده یک‌بار است. من خودم دوباره نمی‌توانم یک پورنگ جدید بسازم. پورنگ اتفاقی بود و افتاد. الان باید بین آدم‌ها و سبک‌های جدید اتفاقات خوب بیاورند. اتفاقاتی که خدای‌نکرده روبه‌زوال نباشد. رو به بیراهه نباشد. پورنگ یک اتفاق بود افتاد، امیرمحمد یک اتفاق بود افتاد اما بعدش من دقت کردم دیدم خیلی‌ها می‌خواهند امیرمحمد بشوند. خیلی‌ها می‌خواهند نظیر این بیاورند. این اشتباه است. چرا دوباره این مسیر را می‌روند؟ یک ایده نو باید خلق شود. این واژه، عمو و خاله به نظرم دیگر زیاد شده. الان اتفاقا موافقم که افراد را با اسم و کاراکتر واقعی خودشان باید بشناسیم. ما بچه بودیم خانم رضایی، خانم خامنه و آقای طهماسب می‌گفتیم. یک برهه اتفاق افتاد گفتم واژه عمو را من نگذاشتم. بچه‌ها در ارتباط تلفنی گذاشتند. پس این لقب و این واژه را خودم نساختم. بچه‌ها گذاشتند این قشنگی خودجوش باید اتفاق بیفتد. این همه دوران عموپورنگ و امیرمحمد بودند، اگر می‌خواستم دوباره امیرمحمد دیگری بسازم به نظرم کاملا بی‌مزه می‌شد، چون تکرار است. چقدر می‌توانم بچه بیاورم مثلا با خودم همراه کنم ولی با این سبک و سیاق نه. باید تغییرش می‌دادم. باید سریالش می‌کردم باید استودیویی و شهرکی می‌کردم. الان هم که شده حالت سینمایی یا سریالی.

شما خیلی تجربه در حوزه برنامه‌سازی دارید و حتما پیشنهادهایی هم از گروه‌هایی برای کار بزرگسال داشتید. همچنان تصمیم‌تان این است که در حوزه کودک کار کنید؟ این سال‌ها وسوسه نشدید که بازیگری و برنامه‌سازی در حوزه‌ای متفاوت از کودک داشته باشید؟

خیلی پیشنهاد داشتم و هنوز هم دارم. باافتخار می‌گویم نه. البته باتکبر و باغرور این را نمی‌گویم؛ دوستان لطف داشتند به من گفتند ولی این کاراکتر برای من نیست؛ برای بچه‌هاست. اجازه بدهید این کاراکتر را خراب نکنم؛ نه آن را بیزینسی کنم و نه تجاری. بگذاریم همین فرهنگی بماند. حالا شاید بعضی بپرسند چرا مثلا در فضای پلتفرم چه اشکالی دارد؟ پلتفرم هم یکی از این فضاهای فرهنگی است که می‌شود بازسازی انجام داد. در عرصه کار کودک خیلی اتفاقات در همین پلتفرم‌ها رقم خورده. کار کودک ساخته شده. ما هم آمدیم یک‌گوشه از کار را گرفتیم. من آن‌طرف بودم، حالا اینجا هم دارم کار می‌کنم و سعی کرده‌ام نجیب باشد یا به‌نوعی باشد که به‌قول ‌معروف از سبک خودم دور نباشد. اینکه می‌فرمایید چرا مثلا قبول نکرده یا نمی‌خواهی تغییر کنی؟ من احساس می‌کنم ترس ندارم، چون ما همیشه با ریسک جلو رفتیم. همین‌که عموپورنگ از استودیو بیرون آمد، نشان می‌دهد که من ترسی ندارم.

تجربه کار در پلتفرم‌ها با تلویزیون چه تفاوت‌هایی دارد؟

تلویزیون شرایط خاص خودش را دارد. پلتفرم هم شرایط خاص خودش را دارد. من خودم دوست داشتم این تجربه را داشته باشم. قبلا البته «بالش‌ها» را کار کرده بودم. کار کردن در پلتفرم هم به نظرم خیلی‌راحت است. من سال‌ها در تلویزیون کار کردم و پشیمان نیستم. افتخار می‌کنم که خانه اول من تلویزیون است و از آنجا رشد کردم و دروغ نباید بگویم. اما در مقام مقایسه، پلتفرم چون خصوصی است بالطبع احساس می‌کنم فضا خیلی جدی‌تر، حساس‌تر و سختگیرانه‌تر است تا تلویزیون. خروجی کار برایشان مهم است. حالا شاید بگویند به خاطر پول است، حتی اگر همین درست باشد برای دوستان مهم است که برنامه چطور ساخته شود. ما هم این کار را در تلویزیون می‌کردیم. سال‌ها زحمت کشیدم؛ هنوز هم می‌گویم، باافتخار خانه اول من تلویزیون است ولی بعضی‌جاها احساس کرده‌ام به حوزه کودک توجه نمی‌شود. وقتی داری کار می‌کنی باید تفاوت‌هایی وجود داشته باشد، باید برای کار هزینه شود به‌خصوص کار کودک. در بخش خصوصی خوب هزینه می‌کنند. احساس می‌کنم در بخش دولتی حوزه کودک نسبت به کارهای دیگر محجوب‌تر است اما برآوردش هم پایین است. چرا باید این اتفاق بیفتد؟ ما داریم این همه سریال می‌سازیم. این همه سریال بزرگسال با این ‌همه بودجه‌ای که تخصیص داده می‌شود. در حوزه کودک هم می‌شد این اتفاق بیفتد. از ما که گذشت ولی ان‌شاءالله برای دیگران اتفاق خوب بیفتد. اگر خواستند کار خوب شاخص بسازند، بودجه خوب به آنها تعلق بگیرد. تصور نشود من میگوم فقط پول مهم است، حتما برای ساختن یک کار خوب و تاثیرگذار حمایت مالی نیاز است و تعارف نداریم. مگر می‌شود تا آخر عمر با یک فرمول ساده جلو بروی؟ این‌طور نیست. ما هرروز اگر می‌خواهیم آپدیت بشویم و اگر می‌خواهیم به‌روز کار کنیم نیاز به این حمایت داریم. حمایت مالی هست. پشتیبانی فرهنگی هم هست.؛ هر نوع حمایتی. کودکان مظلوم واقع شده‌اند. همین‌الان شما جشنواره کودک را نگاه کنید. صادقانه با هم صحبت کنید. سیدجواد هاشمی گفت‌وگویی داشت و می‌گفت کسی که برای کودک کار می‌کند یا عاشق است یا دیوانه! چون پول در آن نیست. درست است، ما عاشق کارمان هستیم. حالا آقای هاشمی که در ژانر بزرگسال هم کار کرده و تجربه دارد ولی من به‌عنوان کاراکتر کودک که سال‌ها کار کردم، اگر می‌خواستم نگاه تجاری و مادی داشته باشم مطمئن باشید پروژه‌های دیگر را هم قبول می‌کردم. فقط و فقط به‌خاطر اینکه تخصصم این است، نخواستم از تخصصم بپرم جای دیگر که تخصص ندارم و خدای‌نکرده همان چیزی هم که ساختم را زیرسوال ببرم.

ما یک‌سری ارزش‌های فرهنگی را از عموپورنگ دیدیم که خیلی هم برایمان جذاب و آموزنده است، مثلا عموپورنگ شمالی صحبت می‌کرد. خیلی‌جاها از مادرش اسم می‌آورد. بعدها در فضای مجازی یک‌سری ویدئو از شما درکنار مادرتان دیدیم. چقدر در این ویدئوها آموزش مدنظر شما بود؟

مطمئن باشید تصمیم لحظه نیست. من همان زمان‌هایی که در برنامه‌ام شمالی صحبت می‌کردم مخصوصا برنامه مسابقه تلفنی خیلی از بچه‌ها زنگ می‌زدند، مثلا می‌گفت من از آذربایجانم. می‌گفتم چرا ترکی حرف نمی‌زنی؟ گفت خجالت می‌کشم. گفتم برای چه خجالت می‌کشی؟ این جزء میراث فرهنگی ما جزء هویت ماست. چرا شمالی حرف نمی‌زنی؟ تا آنجا که لهجه‌ها و گویش‌ها را بلد بودم. سعی می‌کردم در ارتباطاتم با همان گویش حرف بزنم. بلد هم نبودم. می‌گفتم تو صحبت کن من یاد بگیرم. ترجمه کن. اینها همه حساب شده بود یا مثلا در مورد مادرم، آن موقع‌ها که هنوز اینقدر در فضای مجازی فعال نبودیم، در همان برنامه تلویزیونی از مادرم صحبت می‌کردم، مثلا می‌گفتم سلام به همه. اول مامان خودم. بعد همه مادرها. در برنامه زنده می‌گفتم شب می‌آیم خانه دستت را هم می‌بوسم، یعنی زندگی کردم. زندگی ایرانی کردم. زندگی کاملا قابل‌لمسی که شما در خانه‌تان با آن مواجه هستی. من همان‌جا جلوی تصویر آوردم، یعنی با مامانم صحبت می‌کردم. می‌توانستم تپق بزنم. می‌توانستم شمالی صحبت کنم. یکی از چیزهایی که خیلی به آن افتخار می‌کنم، من اولین کسی بودم که در مسابقات تلفنی بچه‌ها می‌گفتم گوشی را به پدر و مادر بده. پشت این کار، فکر خوابیده بود. پدر و مادر بنشینید پای بچه. برنامه کودک را نگاه کنید. شاید من دارم چیزی را اشتباه می‌گویم. شما اینجا گوشزد کنید. تلفن را می‌داد. مادرش صحبت می‌کرد. بعد مادر از ویژگی‌های خوب بچه می‌گفت شوخی در آن وسط ردوبدل می‌شد، یعنی جمع جمع خانواده بود. می‌خواستم همه خانواده را درگیر کنم.

به‌عنوان کسی که سال‌ها در حوزه کودک فعالیت کردید، توصیه‌ای به مسئولان فرهنگی درخصوص کار کودک دارید؟

مسئولان عزیز اول اینکه در زمینه کودک می‌خواهم خواهش کنم، برای هر کودک چقدر می‌توانید زمان بگذارید؟ نه‌فقط برای تربیتش، بلکه برای سلامت، بهداشت، آموزش‌وپرورش، برای کودکانی که این بیماری‌های صعب‌العلاج را دارند. اینها خیلی مهم است. ما باید به بچه‌ها آموزش بدهیم، بچه‌ها را بار بیاوریم که بهداشت روان خوبی داشته باشند. اینها در آینده می‌خواهند تصمیم بگیرند. اگر بچه در یک خانواده پرتنش بزرگ شود، در یک جامعه پرتنش، خیلی از اخبار را بشنود. از کودکی درگیر خیلی از چیزهایی می‌شود که بزرگسال‌ها با آن درگیرند، مثلا قیمت خانه و دلار. این دغدغه‌ها اصلا نباید در دنیای بچه باشد. این بچه فردا چطور می‌خواهد از شادی حرف بزند، از کودکی حرف بزند. همه ما در کوچه بازی کردیم، توی جوی افتادیم یا خاک‌بازی کردیم. اصلا من نمی‌دانستم قیمت توپی که پدرم برایم می‌خرد، چند است؟ اصلا یعنی بچه پولدار نبودیم. فقیر بودیم ولی فقیر ثروتمند بودیم. یک سفره پهن بود شاید یک آبگوشت خیلی ساده داشتیم اما آبگوشت با عشق می‌خوردیم. لذت می‌بردیم و با عشق برنامه تلویزیونی نگاه می‌کردیم و با عشق بیرون بازی می‌کردیم. این را باید مسئولان بنشینند و فکر کنند. بد نیست به گذشته برگردیم. پلی به گذشته بزنیم که بچه‌های گذشته در بچگی چه چیزی می‌دیدند که توانستند در خیلی از سنگرها درست بایستند. محکم برخورد کنند. این اعتمادبه‌نفس را باید به آنها برگردانیم. این هویت ملی باید به آنها برگردد. اینکه با خانواده هستی، اصیل هستی، اصالت داری باید اینها را یاد بدهیم. روی باورها و اعتقادات‌شان کار کنیم. چیزی که می‌خواستم و می‌خواهم از مسئولان این است که به بچه‌هایمان برسیم که روزی نیاید که همین بچه‌ها با ما رفتاری بکنند که بگوییم ای‌کاش من زمانی که سمت داشتم نوعی رفتار می‌کردم، نوعی خشت را می‌گذاشتم برای تربیت این بچه که امروز این اتفاق نمی‌افتاد.

عموپورنگ ما زمانی که بچه بود مخاطب کدام برنامه کودک بود؟

پینوکیو، سندباد، محله برو بیا و مدرسه موش‌ها را خیلی دوست داشتم. با گالیور همذات‌پنداری می‌کردم. جزیره اسرارآمیز را دوست داشتم. برنامه آقای طهماسب، ریسمون‌وآسمون را هم خیلی دوست داشتم. مجری‌های دلخواهم خانم‌ها خامنه و رضایی بودند. همیشه دوست‌شان داشته‌ام و یک‌بار هم برایشان نقاشی فرستادم. جالب اینجا بود کتابی برایم فرستاده بودند که مهر گروه کودک‌ونوجوان شبکه یک را داشت. من فکر می‌کردم خود خانم رضایی مهر را زده و خودش برایم کادو فرستاده است. لذت می‌بردم و برای همین فکر می‌کنم بچه‌ها هم همین تصور را درباره من ممکن است داشته باشند.

سوال آخر از ایده برنامه لالایی بگویید که به چه چیزی فکر کردید و آن را در قالب برنامه ساختند؟

درخصوص ایده لالایی بگویم که من نشستم فکر کردم در مورد آلزایمر که مادرم دچارش شده بود. با کارگردان و نویسنده صحبت کردم. ایده را گفتم. گفتند خیلی خوب است. شاخ و برگ می‌دهیم. فکر کردم دلم می‌خواهد بچه‌ها بدانند اصلا آلزایمر چه چیزی است. برخورد با یک مادر آلزایمری و نگه داشتنش می‌تواند خیلی کار خوبی باشد. شاخ و برگ دادیم و کار را فانتزی کردیم. خیلی‌خوشحال می‌شوم اگر کسانی این سریال را می‌بینند از این منظر نگاه کنند. ما کار خاصی نکردیم فقط خواستیم این را بگوییم زندگی قشنگی که ما دنبالش هستیم را می‌شود با مضامین قشنگ به تصویر کشید. این مضمون در مورد آلزایمر ولی به‌گونه‌ای رفتیم جلو با همه خلوص نیت و با همه عشق این کار را کردیم. با همه سختی به عشق بچه‌ها و ماندگار شدن این مجموعه را جلو بردیم. خدا را گواه می‌گیرم درصورتی‌که همزمان با این مجموعه 10 پیشنهاد دیگر داشتم که می‌توانستم خیلی راحت قبول کنم. خیلی پیشنهادهای تجاری و تبلیغی داشتم و دارم اما به آن سمت نرفتم. کسانی که این مصاحبه را می‌خوانند زود قضاوت نکنند که شما مثلا اگر رفتی پول خوب گرفتید یا فلان... اصلا این موارد نیست. پول خوب در تبلیغات بود. پول خوب در ایونت‌هایی بود که مرا دعوت می‌کردند و هیچ کدام را نرفتم، چون نخواستم عموپورنگ را از قالبش دربیارم.

۸ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۸
کد خبر: 59156

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha