به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد شهید سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله همواره یکی از ارکان ثبات و پایداری لبنان شناخته میشد. رهبری او نهتنها بر عملیات نظامی حزبالله تأثیر میگذاشت، بلکه نقش حیاتی در چشمانداز سیاسی لبنان داشت. در زمینه دینامیکهای منطقهای، بهویژه در ارتباط با محور مقاومت و نفوذ آن، شهید نصرالله بهعنوان چهره تثبیتکننده در کشوری دیده میشد که با چالشهای داخلی و خارجی روبهرو است. درحالیکه کشورهای همسایه با مشکلات حاد حکومتی مواجه بودند، بسیاری بر این باور بودند که لبنان بهخاطر رهبری سیدحسن، از این مزیت پایداری نسبی برخوردار است و دولت ورشکسته لبنان، به علت نقشآفرینیهای حزبالله بوده که تاکنون دچار فروپاشی نشده است. بااینحال پس از شهادت او، تغییرات قابلتوجهی در لبنان مشاهده میشود که نگرانیهایی را درباره آینده محور مقاومت و تأثیرات آن بر سیاست ملی این کشور ایجاد کرده است. پس از شهادت سید نصرالله، واکنشهای نگرانکنندهای از سوی برخی سیاستمداران لبنانی مشاهدهشده که به نظر میرسد در حال تسلیمشدن در برابر نفوذ غرب، بهویژه ایالاتمتحدهاند. درپی این تراژدی، این سیاستمداران حمایت از پذیرش قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل را - که خواستار پایان خصومتها و خلع سلاح شبهنظامیان، ازجمله حزبالله است - شروع کردهاند. این تغییر به سمت «گزینه آمریکایی» با افزایش فعالیتهای دیپلماتیک در بیروت همزمان شده است؛ بهویژه با تمرکز برقرار دادن ژنرال جوزف عون بهعنوان یک نامزد احتمالی برای ریاستجمهوری. این تحولات نشاندهنده راهبرد کلی است که هدف آن کنارگذاشتن محور مقاومت و حزبالله از معادلات سیاسی لبنان است، درنتیجه روایتهایی را تقویت میکند که میتواند نقش حزبالله در حاکمیت ملی را کاهش دهد. درحالیکه لبنان در جنوب درگیر جنگ با رژیمصهیونیستی است و تمامیت ارضی این کشور از سوی رژیمصهیونیستی تهدید میشود، آمریکا مزوّرانه با پیگیری پروژه تعیین رئیسجمهور به دنبال خلع سلاح حزبالله است. این تحرکات ایالات متحده را باید در راستای تلاشهای ایالات متحده و به دنبال آن، کشورهای حاشیه خلیجفارس در سالهای اخیر برای خلع سلاح حزبالله بازخوانی کرد. پروژهای که از سال 2019 و پس از پیمان ابراهیم تقویت شد و تحریمهای گستردهای را از سوی کشورهای حاشیه خلیجفارس و ایالات متحده بر لبنان تحمیل کرد؛ تحریمهایی که منجر به ورشکستگی بانکها و بحرانهای اقتصادی نظیر تورم بیسابقه در این کشور شد.
حمایت ایران بهعنوان متحد منطقهای حزبالله
در این دوره بحرانی، مقامات ایرانی بهطور فعال حمایت خود را از حزبالله ابراز و اعلام و بر اهمیت این حرکت در زمینه ثبات منطقه تأکید کردهاند. سفر اخیر سید عباس عراقچی، وزیر خارجه به بیروت حاوی پیام قدرتمندی از تهران در خصوص حمایت از حزبالله بود. مقامات ایرانی بهطور واضح اعلام کردهاند هرچند تحولاتی رخداده، حمایت آنها از مقاومت همچنان پابرجاست. این موضوع بهویژه در این برهه زمانی اهمیت زیادی دارد که وضعیت سیاسی لبنان تحتفشارهای فراوان است.
تلاشهای هماهنگ برای حذف مقاومت از عرصه سیاسی لبنان با یک هدف کلیتر برای تضعیف نفوذ ایران در منطقه همسو است. اگر این برنامه به ثمر برسد، پیامدها برای حزبالله میتواند جدی باشد، بهویژه در مورد درخواستهای بینالمللی برای خلع سلاح. تعادل حساسی که به حزبالله اجازه داده بهعنوان حزب سیاسی و نیروی نظامی عمل کند، ممکن است بهطورجدی آسیب ببیند و فشارها برای انحلال ظرفیتهای نظامی آن دوچندان شود. گزارشهای اخیر حاکی است که بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیمصهیونیستی رایزنیهایی با مقاماتی مانند امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه داشته تا جبههای متحد برای ایجاد تغییرات سیاسی در لبنان ایجاد کند.
سفر محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس ایران به لبنان در چنین شرایطی - علیرغم اعلام منطقه پروازممنوع برای هواپیماهای ایرانی از سوی رژیمصهیونیستی - یک اقدام پیشرو برای اعلام حمایت ایران از حزبالله بهعنوان اصلیترین متحد منطقهای تهران است. سفر آقایان عراقچی و قالیباف بهعنوان دو مقام ارشد ایرانی به لبنان و حضور آقای قالیباف در مناطق جنگزده بیروت، فراتر از تأثیر رسانهای و کشیدن خط بطلان به شایعات جاری در فضای عربی، هدفی بزرگتر را دنبال میکند و آن اعلام این مسئله است که تشکیل دولت جدید بدون نقشآفرینی حزبالله بهعنوان تنها نیرویی که در میدان برای حفظ تمامیت ارضی لبنان تلاش میکند، غیرممکن است.
در میان تحولات اخیر در ساختار حزبالله و همچنین تجاوز زمینی رژیمصهیونیستی به جنوب، رهبری حزبالله بهطور فزایندهای با مسائل امنیتی و نظامی مشغول شده و به همین دلیل اعلام کرده در پیشبرد امور سیاسی پیرو نبیه برّی، رئیس مجلس خواهد بود؛ فردی شیعه که مورد وثوق سران حزب است. این تغییر در تمرکز نشاندهنده فشارهایی است که حزبالله با آن مواجه است و باید هم در حوزههای داخلی و هم خارجی چالشها را مدیریت کند.
منابع مطلع گزارش دادهاند سه نامزد جدی برای پست ریاستجمهوری مطرحند که هر سه از جناح مخالف مقاومتند. آمریکا از ریاست ژنرال جوزف عون فرمانده ارتش حمایت میکند، الیاس البصری مورد حمایت قطر است و اماراتیها نیز جورج خوری را در نظر دارند. نامهای دیگر مانند نسیف، عصام سلیمان و زیاد بارود نیز بهعنوان گزینههای احتمالی مطرح شدهاند.
گفته میشود حزبالله از هیچ گزینهای برای ریاستجمهوری حمایت نمیکند و قصد شرکت مستقیم در این فرایند را ندارد؛ اما بهشدت مخالف روی کارآمدن افرادی رادیکال است که میتوانند برای مقاومت دردسرساز شوند.
مفهوم تغییر سیاسی در لبنان بهشدت به وضعیت امنیتی موجود وابسته است. دولت آمریکا با درک اینکه دینامیکهای نظامی و سیاسی به هم مرتبطند، امیدوار بود یکرشته عملیات نظامی موفق علیه حزبالله به تضعیف موقعیت آن کمک کند و به تسهیل یک کودتای سیاسی در لبنان بینجامد. اما چندین عامل این چشمانداز را به چالش کشیده است. مشارکت حزبالله در عملیات نظامی به آن اجازه داده حضور قوی خود را در عرصه امنیتی حفظ کند، درحالیکه حوزه سیاسی بهطور مؤثر به افرادی مانند نبیه برّی واگذار شده که در تلاش برای ایجاد یک مانع در برابر فشارهای خارجیاند.
علاوهبر این، سفرهای رئیس مجلس و وزیر امور خارجه به لبنان بهعنوان یادآوری برای سیاستمداران لبنانی و بازیگران خارجی مؤثر در این کشور عمل کرد که ایران همچنان یک متحد قدرتمند برای حزبالله است.
تغییرات سیاسی اغلب به تغییرات در حوزه نظامی وابسته است؛ باتوجهبه تابآوری حزبالله در دفاع از منافع خود، احتمال تغییرات تحت رهبری آمریکا کاهش مییابد. این واقعیت همچنین باتوجهبه فشارهای زمان محدود برای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تشدید میشود که به پیچیدگیها و نگرانیهای اضافی میافزاید.
از زمانی که ژنرال میشل عون کاخ بعبدا را در ۳۰ اکتبر ۲۰۲۲ ترک کرد. لبنان در خلأ سیاسی قرار دارد که مانع از حکمرانی مؤثر میشود. این نخستینبار نیست که لبنان با چنین معضلی مواجه میشود؛ سوابق تاریخی نشاندهنده الگوی خلأ سیاسی است. لبنانیها چندین مورد از خلأهای طولانیمدت ریاستجمهوری را تجربه کردهاند که اغلب به بیثباتی دولت منجر شده است. آخرین خلأ سیاسی عمده در دوره ریاستجمهوری میشل سلیمان رخ داد، جایی که کاخ بعبدا ماهها خالی مانده بود و این موضوع نشاندهنده اختلافات عمیق سیاسی است.
شهادت سیدحسن نصرالله یکلحظه تحولآفرین در روایت سیاسی لبنان را رقم زد. درحالیکه این کشور در حال طیکردن مسیرهای پرچالش قدرت داخلی و فشارهای خارجی است، حرکت مقاومت با چالشهای بیسابقهای روبهرو شده است. تعادل ظریف قدرت در لبنان بهشدت در معرض خطر است و آینده مقاومت و همچنین چشمانداز سیاسی به تابآوری و تطبیقپذیری رهبران آن در مواجهه با فشارهای فزاینده بستگی دارد. مردم لبنان که از نظر تاریخی ظرفیت تابآوری را نشان دادهاند، اکنون باید در راستای ثبات و حکمرانی که اراده و میراث رهبر شهیدشان را محترم میشمارد، متحد شوند و مسیری برای آینده ترسیم کنند.
هفتاد و دو ملت در یک جغرافیا
جامعه لبنان جامعه ای تحت تأثیر تنوع مذهبی و طائفه ای است. توزیع جمعیت طوائف به نحوی است که اکثریت مطلقی در این کشور وجود ندارد. این پدیده لبنان را از بدو تاسیس تا کنون با چالش های فراوانی روبرو کرده است که تأثیر زیادی بر چشم انداز اجتماعی و سیاسی کشور دارد. لبنان با ۱۸ فرقه مذهبی شناساییشده است که به طور عمده شامل مسیحیان، مسلمانان سنی، مسلمانان شیعه و دروزیها می شود؛ تمام این دسته ها در جغرافیایی کوچک در کنار هم قرار گرفته اند. سیستم سیاسی لبنان طبق طراحی استعمار گران فرانسوی بر اساس یک توازن ظریف قدرتسازی بنا شده است.
این سیستم که در پیمان ملی ۱۹۴۳ رسمی شد و سپس با توافق طائف ۱۹۸۹ که جنگ داخلی را به پایان رساند، تقویت شد، نقشهای کلیدی دولت را بر اساس هویت مذهبی تخصیص میدهد: یک مسیحی مارونی به عنوان رئیسجمهور، یک مسلمان سنی به عنوان نخستوزیر و یک مسلمان شیعه به عنوان رئیس پارلمان، با سایر موقعیتها که بهطور مشابه بر اساس خطوط مذهبی تقسیم میشوند.
این ترتیب قدرت با توجه به ترکیب جمعیتی لبنان در اوایل قرن 20 طراحی شده است که مسیحیان در اکثریت نسبی و شیعیان در اقلیت نسبی قرار داشتند؛ نسبتی که اکنون در سال 2024 به واسطه مهاجرت مسیحیان و افزایش زاد و ولد جمعیت شیعه تغییر کرده است.این ترتیب قدرت در ساختار سیاسی، به واسطه تضاد منافع میان طوائف مختلف، غالباً باعث تشدید تقسیمات شده است. این دینامیک منجر به بنبستهای سیاسی مکرر شده است، زیرا گروهها از نفوذ خود برای حفظ مزایای اقتصادی و سیاسی برای جوامع خود بهره میبرند. اثرات این تکهتکه شدن بهویژه در طول بحرانهای سیاسی طولانی لبنان مشهود بود، مانند فقدان ریاستجمهوری به مدت دو سال از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ و ناکامیهای اخیر در سال ۲۰۲۳ برای تشکیل یک دولت.
نقش استعمار فرانسه و امپریالیسم جهانی در درک درگیریها میان فرقهها در لبنان غیرقابلانکار است. قیمومیت فرانسه (۱۹۲۰-۱۹۴۳) پایههای دولت مدرن لبنانی را بنا نهاد و تقسیمات مذهبی را که مدتها وجود داشت، رسمی کرد. با برتری دادن به برخی گروهها بر دیگران در توسعه های استعماری، بهویژه مارونیها، فرانسه حس رقابت و دشمنی را در میان فرقههای مختلف پروراند. این میراث استعماری، شکاف میان طوائف را تثبیت کرده و زمینه را برای درگیریهای آینده فراهم ساخت، زیرا سیستمی ایجاد کرد که در آن قدرت بر اساس خطوط مذهبی توزیع میشود و در نتیجه تقسیمات، نهادینه میگردد.
علاوه بر این، تأثیر امپریالیسم جهانی دینامیکهای داخلی لبنان را پیچیدهتر کرده است. منافع قدرتهای خارجی، از جمله ایالات متحده، فرانسه و عربستان سعودی، غالباً تنشهای مذهبی را تشدید میکند. این رقابت ژئوپلیتیکی ، ذات و بنیاد این کشور کوچک در حاشیه مدیترانه است. می توان ادعا کرد که جنبش های اجتماعی حرکه المحرومین به ابتکار امام موسی صدر، تاسیس حرکت امل و پس از آن حزب الله، اقداماتی ارگانیک و اجتماعی برای قدرت یابی در ساختار سیاسی اجتماعی لبنان و مشارکت فعال تر در ساختار سیاسی پارلمانی کشور است که توسط شیعیان آغاز شد.
تأثیر این گروهها فراتر از حوزه سیاسی است و بر زندگی اقتصادی و اجتماعی نیز تأثیر میگذارد. طوائف معمولاً با خدمات اجتماعی، مدارس و رسانههای مختلف خود کار میکنند که تقسیمات موجود را تقویت میکند. این تکهتکه شدن، حکومتداری را پیچیده میکند. در طی سالهای اخیر و به واسطه جنگ فرقه ای در طی بهار عربی، این فرقه گرایی از سوی کشور های حاشیه خلیج فارس تقویت شد. این فرقهگرایی ریشهدار، که تحت تأثیر تاریخی استعمار و امپریالیسم تشدید شده است، همچنان، نقطهای است که قدرتهای امپریالیستی و استعماری بتوانند منافع خود را در این کشور دنبال کنند.
نظر شما