به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از خبرگزاری فارس، آمریکا یکی از سه ضلع قدرت در بازار نفت است که کاهش یا افزایش میزان تولید، تغییرات در ذخایر استراتژیک و به تعبیری کلیه سیاستهای انرژی این کشور و راهبردهای نیل به این سیاستها، روند بازار را تحت تأثیر قرار میدهد. دولت آمریکا سعی دارد تا با اتکا به مؤلفه نفت و گاز، منافع دیپلماتیک و نظامی سیاست خارجی خود را در سطح بینالمللی حداکثرسازی و از این عامل و نوسات قیمتی آن جهت حمایت از متحدان و مجازات رقبا از جمله جمهوری اسلامی ایران استفاده ابزاری کند.
ایالات متحده ذخایر متعارف و غیرمتعارف فراوانی دارد که توسعه فناوری و سیاستگذاری مناسب امکان افزایش تولید را پیشروی واشنگتن قرار داده است. این کشور با وجود تولید گسترده نفت و فرآوردههای نفتی، به سبب حجم مصرف و بزرگی اقتصاد، تلاش دارد تا کمبود عرضه داخل را از طریق واردات جبران نماید. به عبارت دیگر، تولید نفت آمریکا در سال ۲۰۱۸ در مقایسه با سال ۲۰۰۸ گرچه دو برابر شد ولی تأمینکننده بازار داخلی نیست و این کشور را مجبور به واردات خارجی کرده است.
کشورهای عربستان سعودی و مکزیک مهمترین منابع وارداتی آمریکا به شمار میروند. در نقطه مقابل، آمریکا صادرات نفت بسیار اندکی در حدود یک میلیون بشکه در سال به کشورهایی چون بلژیک، لوکزامبورگ، کانادا، فرانسه، برزیل، ایتالیا، ژاپن، مکزیک، هلند، کرهجنوبی، اسپانیا و انگلیس دارد که در مقایسه با حجم وارداتی نفت آن بسیار ناچیز است. با این وجود، آمریکا وابستگی اقتصادی فراوانی به این ماده هم در صنایع و هم در تداوم فعالیت شرکتهای نفتی دارد. در مجموع میزان وابستگی انرژی آمریکا به منابع بیرونی در سالهای آتی افزایش خواهد یافت و صادرات نفت واشنگتن به کشورهای همسایه یعنی مکزیک و کانادا کاهش چشمگیری خواهد یافت.
*رمزگشایی از استراتژیهای نفتی آمریکا در نیم قرن اخیر
وجود ۵۵ درصد ذخایر اثباتشده نفت و ۴۰ درصد گاز جهان در خلیج فارس سبب شده است تا واشنگتن با فروپاشی شوروی و پیدایش نظام تکقطبی، سیاست حضور در غرب آسیا را دنبال کند. لشگرکشی به خاورمیانه در اوایل قرن ۲۱ از مهمترین راهبردهایی است که آمریکا برای اجرای این سیاست دنبال نموده است. ایالات متحده به منظور تأمین حداکثری منافع خویش در عرصه انرژی راهبردهای زیر را در نیم اخیر دنبال نموده است:
۱-تسلط بر منابع نفتی غرب آسیا: دو سوم ذخایر نفت جهان در منطقه خلیجفارس قرار دارد که حتی با گسترش منابع دریای خزر، تقاضای نفت جهانی احتمالا در ابتدا از طریق افزایش صادرات نفت خلیج فارس افزایش خواهد یافت. اعمال دکترین دوستونی نیسکون پیش از انقلاب و راهبرد مهاردوگانه ایران و عراق توسط آمریکا به منظور جهتدهی به نظام امنیت منطقهای خاورمیانه و به تبع آن بهرهبرداری از ظرفیت انرژی آن بوده است.
جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی و دستیابی مسکو به سواحل خلیجفارس در دوران جنگ سرد نیز در این راستا قابل ارزیابی است. از این رو، تداوم هژمونی آمریکا و حفظ نظام تکقطبی بینالمللی با دستیابی به انرژی منطقه ممکن است. آمریکا علاوه بر این راهبرد ایجابی به منظور افزایش حضور منطقهای، از حضور سایر رقبا همچون چین در منطقه هم جلوگیری میکند. مقابله با نفوذ پکن در کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس و نگرانی از قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین مهمترین اقدامات سلبی آمریکا برای تحقق این هدف است.
۲-سیاست حمایت از متحدان و مجازات دشمنان: دیپلماسی انرژی در کنار مذاکره، جنگ و امثال آن به ابزاری در دستان دولتمردان آمریکایی تبدیل شده است. آمریکا درصدد است تا از انرژی به مانند دیگر وجوه برتری خود به عنوان عنصری جهت فشار بر رقبا و دولتهای متخاصم از یک سو و تحکیم پایههای قدرت سیاسی دولتهای همپیمان استفاده کند. تحریم یکی از ابزارهای واشنگتن به منظور تحقق این هدف بوده است.
طرح تحریمی داماتو و اعمال محدودیت سرمایهگذاری ۴۰ میلیون دلاری شرکتهای خارجی در صنعت نفت و گاز ایران و لیبی، تحریم فروش نفت ایران و تحریمهای بینالمللی علیه صنعت نفت ایران بعد از سال ۲۰۰۹ به رهبری ایالات متحده و تحریم صنعت نفت ونزوئلا، ایران، کرهشمالی و روسیه به منظور براندازی نظام سیاسی، مهمترین اقدامات تنبیهی آمریکا است که این کشور بدون بهرهبرداری از قوه قاهره سعی در تحقق آنها دارد. در مقابل، سرمایهگذاری گسترده مستقیم دولتی، حمایت از شرکتهای آمریکایی برای مشارکت در صنایع نفتی شرکا و واردات عمده نفت خام از متحدان منطقهای همچون عربستان سعودی حکایت از حمایت واشنگتن از متحدان خود در عرصه انرژی دارد.
نکته حائز اهمیت در بهرهبرداری از ابزار تحریم، کارآیی تحریمهای چندجانبه و نه تحریمهای اولیه و تکجانبه ایالات متحده است. این مقوله از جهانیشدن اقتصاد بینالملل و وابستگی متقابل کشورها در عرصه اقتصادی ناشی میشود. موفقیت ابزار تحریم در این شرایط تا حد بسیاری وابسته به اتخاذ راهبردهایی است که خاصیت تعادل به بازار بخشیده و از کمبود عرضه ناشی از تحریم آن کشور جلوگیری به عمل آورد. به عقیده کارشناسان غربی، این مهم در اعمال مجدد تحریمها علیه کشورمان محقق گشته است.
۳-تضمین جریان ورود و تأمین نفت: ایالات متحده از اواسط قرن بیستم و با تشدید روند توسعه صنعتی خویش به موازات تلاش برای تولید داخلی، چشم به منابع نفتی بیرونی هم دوخته است تا قادر به تأمین نیازهای انرژی در عرصههای گوناگون باشد. در نتیجه، جلوگیری از پدیدآمدن هرگونه اختلال در سیستم عرضه از منافع حیاتی واشنگتن به حساب میآید.
۴-کاهش میزان آسیبپذیری اقتصاد ایالات متحده در برابر اختلال در عرضه نفت: حفاظت از ذخیره استراتژیک نفت و مصون ماندن در برابر تأثیرات قطع عرضه نفت مبتنی بر این آسیبپذیری است. از اقدامات واشنگتن در این مسیر، تشکیل آژانس بینالمللی انرژی با همراهی دولتهای توسعهیافته غربی در سال ۱۹۷۳ و در پی شوک نفتی ناشی از تحریم اعراب بوده است تا ضمن حفاظت از جریان ورود انرژی به ایالات متحده، همکاری منسجمی را میان مصرفکنندگان عمده جهت بهینهسازی مصرف، کاهش وابستگی به انرژی بیرونی ایجاد بلوکی واحد در برابر سیاستهای اوپک پدید آورد.
۵-سیطره بر تعاملات نفتی بینالمللی با همراهی عربستان: توافق ریاض-واشنگتن در ۱۹۷۵ موجب گردید تا معاملات نفتی با دلار انجام شود و میان قیمت دلار و نفت رابطه مستقیمی برقرار میسازد. در نتیجه ایالات متحده با انتشار پول ملی خود به میزان دلخواه، از توان کنترل بازار و افزایش یا کاهش قیمتها برخوردار شد. همراهی ریاض با واشنگتن اکنون به گونهای دیگر در جریان است. آمریکا گرچه عضو اوپک و اوپک پلاس نیست ولی سعی در تحمیل سیاستهای خود به جهان صادرکننده نفت است. عربستان سعودی به عنوان تنها ستون باقیمانده سیاست دوستونی نیکسون-کیسینجر و با نگاه برونزا و وابسته در حوزه سیاسی، اقتصادی و نظامی بهترین گزینه برای این مهم است.
۶-متنوعسازی منابع وارداتی: پس از جنگ دوم خلیج فارس و ناامنی فزاینده منطقه غرب آسیا، آمریکا تلاش دارد تا با حمایت از دیگر تولیدکنندگان از وابستگی خود به نفت خاورمیانه بکاهد. روند رو به تزاید فعالیت گروهکهای تروریستی، کاهش پایگاه مردمی ایالات متحده در میان افکار عمومی ملل منطقه و مقابله جریانهای اسلامگرای سیاسی به ویژه محور مقاومت با سیاستهای آمریکا در منطقه بر نگرانی مقامات این کشور افزوده است. در نتیجه،گسترش مناسبات با دولتهای همجوار به ویژه کانادا توسط مقامات آمریکا دنبال خواهد شد.
همچنین آمریکا در دوره پس از فروپاشی شوروی با حضور در منطقه نفوذ سنتی آن یعنی اوراسیا، تلاش نموده است تا علاوه بر ایجاد حصار استراتژیک پیرامون روسیه، از منابع نفتی دریای خزر هم استفاده و قراردادهای تجاری با آنها امضا کند. در مورد گاز طبیعی هم با توجه به افزایش تقاضای داخلی کانادا و کاهش ذخایر صادراتی این کشور و به تبع آن وابستگی ایالات متحده به منابع گازی کانادا، اهمیت گاز منطقه خاورمیانه به ویژه قطر هم برای آمریکا فزونی خواهد یافت. شرق مدیترانه هم در زمره مناطقی است که نقش چشمگیری در آینده دیپلماسی انرژی ایالات متحده ایفا میکند.
آمریکا به موازات این که درصدد کاهش وابستگی خود به منابع نفت خاورمیانه است، تلاش دارد تا از یک سو مناسبات دوجانبه انرژی خود را با مدیترانه شامل اسرائیل، ترکیه، یونان و قبرس افزایش داده و از سوی دیگر زمینه همگرایی میان این کشورها را با وجود اختلافات سیاسی (میان اردن و ترکیه و مصر با اسرائیل) و رقابتهای اقتصادی (میان ترکیه و اسرائیل) به وجود آورد. واشنگتن برای حمایت از این همگرایی منطقهای، اقدام به کمک مالی برای تأسیس خط لولههای انتقال گاز به ویژه خط لوله ترانس آدریاتیک از آذربایجان تا ایتالیا و خط لوله الکساندروپولیس در مقدونیه کرده است.
۷-افزایش تولید و ذخیرهسازی: «استقلال انرژی» یکی از مهمترین شعارهای آمریکا از زمان نیکسون در دهه ۱۹۷۰ تا کنون بوده است که بر تأمین نیازهای انرژی ایالات متحده از منابع داخلی این کشور استوار است. ایجاد ذخایر استراتژیک، آمادگی در برابر تهدیدات و اختلالات تولیدات نفت جهانی، گسترش عملیات کاوش و حفاری در میدانهای نفتی محور اقدامات آمریکا در مسیر تحقق این هدف راهبردی بوده است. ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا هم در سخنرانی سال ۲۰۱۷ خود در وزارت انرژی آمریکا به جای ملاحظات زیستمحیطی اوباما، به برنامه «سلطه انرژی» اشاره کرد که متضمن افزایش حجم تولید، دسترسی ارزان مردم آمریکا به انرژی و کاهش آسیبپذریری واشنگتن در برابر جنگ انرژی میباشد.
۸-حفاظت از امنیت مسیرهای انتقال نفت: تضمین جریان نفت به اراضی آمریکا مستلزم حفاظت از مسیر نفتکشها در سراسر جهان است. در این میان، خلیج فارس و تنگه هرمز جایگاه محوری در تصمیمات واشنگتن دارد. تأسیس پایگاههای الفجیر در بحرین، مصیره، امالغنم، خصب و الفالاج در عمان، پایگاه دریایی ملک فهد در ریاض، پایگاه العدید در قطر و حضور در بندر زاید و فجیره امارات حاکی از آن است که آمریکا علاوه بر پشتیبانی از متحدان عرب خود در برابر تهران و جبهه مقاومت و زمینهسازی برای حضور بلندمدت در منطقه، از این ظرفیت جهت مقابله با تهدیدات امنیتی منطقه بهره میبرد. واکنش تند آمریکا به تهدید جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز عالیترین مثال برای تبیین جایگاه امنیت دریایی برای ایالات متحده و تأمین انرژی موردنیاز آن است. در نتیجه، این کشور ثبات منطقهای خارجی را برای منافع امنیتی خود ضروری میبیند.
بنابراین اگرچه کماکان آمریکا کنشگری فعال در بازار عرضه و تقاضا و تعیین بهای نفت است ولی قدرت انحصاری واشنگتن در این عرصه در مقایسه با نیمه دوم قرن بیستم کاهش پیدا کرده است. به همین دلیل، آمریکا اکنون نیازمند سرمایهگذاری خارجی به ویژه چین در بخش نفت، پتروشیمی و صنایع وابسته در مناطقی چون آلاسکا و ویرجینیای غربی است. آمارها درباره نقطه اوج تولید، گمانهزنیهای پیرامون پایان نفت، ملاحظات زیستمحیطی و در نهایت ناپایداری در تأمین همیشگی نفت موردنیاز سبب شده است تا واشنگتن هرچه بیشتر به فکر بهرهوری و صرفهجویی انرژی، استفاده از فناوریهای مدرن در تأسیسات نفتی و صنایع وابسته و جایگزین ساختن انرژیهای تجدیدپذیر همچون خورشیدی و انرژی زمینگرمایی باشد. چالشهای منطقه خاورمیانه به مثابه نقطه اتکای آمریکا در تأمین منابع مورد نیاز انرژی در سده اخیر هم پایه نگرانی مقامات واشنگتن در تداوم جریان نفت به غرب آتلانتیک بوده است که آیندهپژوهی را در حوزه دیپلماسی انرژی برای این کشور ضروری میسازد.
نویسنده: محمد امین حضرتی
نظر شما