به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد تورم با شکاف طبقاتی رابطه مستقیم دارد. رشد اقتصادی منفی، کاهش قدرت خرید، بیکاری بنگاههای اقتصادی و کاهش سرمایهگذاری به شکاف طبقاتی، کاهش سرمایه اجتماعی، فساد اقتصادی و در نهایت به آسیب ها و بروز جرایم منجر میشود.
تورم لجامگسیخته، طبقه متوسط را حذف، طبقه پایین را پرجمعیت و دهک های بالا را کم جمعیت و پولدارتر می کند. در واقع کاسبان تورم با دلالی و سرمایه گذاری در بازارهای هدف و خروج به موقع پول از بازار، نه تنها نظام بازار را آشفته می کنند که سرمایه خود را نیز بدون کوچکترین زحمتی و در کوتاهترین زمان به چند برابر افزایش می دهند. حجم کیک اقتصاد ثابت است و بنابراین با افزایش سهم دهک های بالا، سهم دهک های پایین جامعه، کاهش مییابد.
حذف متوسطها
افرادی که املاک متعدد دارند و صاحب چندین خودرو هستند با جهش تورم ظرف مدتی کوتاه، ارزش اسمی داراییهایشان چند برابر میشود، اما فقرا با درآمدی حداقلی و ثابت باید مایحتاج اولیه زندگی خود را با چند برابر قیمت قبل، خریداری کنند. این در حالیست که طبقه پایین دست، پس انداز روز مبادا هم ندارند تا کسری درآمدشان را برای مدتی، پوشش دهد و بنابراین از جایگاه خود سقوط می کنند.در واقع تورم کمک میکند سرعت توسعه شکاف طبقاتی، سریعتر و گستردهتر شود.
با سقوط قشر متوسط جامعه به زیر خط فقر، سطح رفاه اقشار متوسط کاهش مییابد. دهکهای میانی جامعه که بخشی از درآمد خود را در گذشته برای تفریح و پسانداز مصرف میکردند، با جهش تورم باید همان بخش درآمدی خود را به تهیه کالای اساسی اختصاص دهند. آموزش، بهداشت، صرف غذای بیرون از خانه و حتی مسافرت برای آنها کالای لوکس محسوب میشود.
خانوادهای که سالهای گذشته۳۰ درصد از درآمد خود را پسانداز میکرده، امروز نمیتواند هیچ پساندازی داشته باشد. امید نداشتن به آینده محتمل ترین احساس چنین خانوادهای است. کاهش امید به زندگی، بروز خشم و افزایش خشونت، بخشی از پس لرزه های چنین احساسی است.
استراتژی دلالی
بروز رفتارهایی همانند احتکار، صفهای خرید دلار و کالاهای اساسی یارانهای، خرید ناگهانی ملک، تعویض مسکن، خرید طلا و..استراتژی طبقه متوسط رو به بالا برای حفظ ویا افزایش پس انداز و داراییهای موجودشان است.
زمانیکه میزان رفتارهای فردی افزایش یابد و گسترده شود، جامعه را به سمت دلالی و واسطهگری سوق میدهد و مردم تمایل بیشتری به افزایش ثروت از این طریق نشان میدهند چراکه درآمد حاصل از واسطهگری نیمه وقت بیشتر از درآمد تولید تمام وقت است. تولید توام با تورم برای تولیدکننده طاقت فرساست چرا که با جهش تورم و افزایش شکاف طبقاتی، مردم خرید خود را محدود و هوشمند میکنند و به همین دلیل تقاضا کاهش مییابد. در چنین شرایطی تولیدکننده نیز ترجیح میدهد سرمایه خود را به دلالی و یا واردات کالا با ارز دولتی و صادرات همان کالا اختصاص دهد تا نه تنها سرمایه خود را حفظ کند که به سادگی آن را افزایش هم بدهد.
دلالها به عنوان کاسبان تورم، دوست دارند قیمتها بالاتر برود تا بتوانند دارایی خود را به قیمت بالاتری بفروشند. در شرایط تورمی، سرمایه داران، تمایل کمتری برای فروش دارند تا موقع آن فرابرسد چون انتظار دارند در آینده نهچندان دور قیمتها بالا برود و همین موضوع باعث میشود میزان عرضه در بازارهای رقابتی کمتر شود و تقاضای جامعه از میزان عرضه پیشی گیرد. تقاضای کاذب و نبود عرضه کافی باعث میشود قیمتها بیشتر شود و بازارسازان نبض بازار را در اختیار بگیرند.
استراتژی حمایت
وظیفه دولتها و حکومتها در چنین شرایطی بیش از گذشته خودنمایی میکند. دولتها میتوانند با دو ابزار مالیات و یارانه در تعیین جهت حرکت جامعه نقش مهمی داشته باشند، اما متأسفانه بهدلیل اینکه سرعت انتخاب استراتژی دلالان در مقابل شرایط تورمی بسیار بالاتر از سرعت دولت در تغییر ابزارهای خود است در هر مرحله بروز تورم آسیبهای جدی به جامعه و ارزش پول ملی کشور وارد میشود. یکی از راهکارهای مقابله با این بحران تغییر برخی مبناهای مالیاتی است. اگر مالیات بر ثروت راکد لحاظ شود، عرضه کالا افزایش و قیمت ها کاهش مییابد. مالیات بر نقل و انتقال مکرر ملک، خودرو و حتی خرید و فروش مداوم دلار، سکه و طلا، از تلاطم بازار میکاهد. پرداخت یارانه به طبقات پایین جامعه و تشویق برای تولید و سرمایه گذاری با تسهیل مسیر تولید و حذف سرعت گیرها، گام بعدی مبارزه با تورم و شکاف طبقاتی است.
نظر شما