توصیه‌های کیسینجر ۱۰۰ ساله برای پیشگیری از جنگ جهانی سوم

آمریکا و چین باید یاد بگیرد که با هم زندگی کنند. آنها کمتر از ۱۰ سال فرصت دارند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد، در پکن به این نتیجه رسیده‌اند که آمریکا برای عقب نگه داشتن چین دست به هر کاری خواهد زد. در واشنگتن، قاطعانه معتقدند که چین در حال تدارک برای جانشینی ایالات متحده به عنوان قدرت برتر جهان است. برای در دست داشتن تحلیلی آگاهی‌بخش از این تضاد رو به رشد و داشتن برنامه‌ای برای جلوگیری از وقوع جنگ ابرقدرت ها – از دفتر هنری کیسینجر، واقع در طبقه سی و سوم ساختمان آرت دکو در مرکز منهتن، دیدار کنید.

۲۷ مه، کیسینجر ۱۰۰ ساله می شود. هیچ شخصیت زنده‌ای در جهان نیست که به اندازه او در حوزه روابط بین الملل داشته تجربه داشته باشد. ابتدا به عنوان محقق دیپلماسی قرن ۱۹، سپس به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا و وزیر امور خارجه، و در ۴۶ سال گذشته به عنوان مشاور، به پادشاهان، روسای جمهور و نخست وزیران کشورهای مختلف جهان مشورت داده‌باشد. کیسینجر نگران است. او می گوید: «هر دو طرف این گونه خود را متقاعد کرده‌اند که طرف مقابل یک خطر استراتژیک است. ما در مسیر رویارویی قدرت های بزرگ هستیم.»

در پایان ماه آوریل، اکونومیست، بیش از هشت ساعت با آقای کیسینجر در مورد چگونگی جلوگیری از سقوط رقابت بین چین و آمریکا به ورطه جنگ گفت‌وگو کرد. او این روزها خمیده است و به سختی راه می رود، اما ذهنش مثل ساعت کار می‌کند. همانطور که او به دو کتاب بعدی خود، در مورد هوش مصنوعی (AI) و ماهیت اتحادها فکر می‌کند، بیشتر علاقه‌مند به تفگر درباره آینده است تا گذشته.

کیسینجر از تشدید رقابت چین و آمریکا برای برتری تکنولوژیک و اقتصادی نگران است. حتی در شرایطی که روسیه در مدار چین فرو می‌رود و جنگ برشرق اروپا سایه افکنده‌است، او از این بیم دارد که هوش مصنوعی، رقابت چین و آمریکا را تقویت کند. در سرتاسر جهان، موازنه قوا و پایه‌های تکنولوژیک جنگ به سرعت در حال تغییر است و کشورها فاقد هرگونه اصل ثابتی هستند برای برقراری نظم هستند. اگر نتوانند این نظم را بیابند، ممکن است به زور متوسل شوند. کسینجر در همین رابطه می‌گوید: «ما در موقعیت کلاسیک پیش از جنگ جهانی قرار داریم، جایی که هیچ‌یک از طرفین از امتیازات سیاسی زیادی برخوردار نیستند و در آن هرگونه خللی در توازن می‌تواند به عواقب فاجعه‌باری منجر شود».

درباره جنگ بیشتر بخوان!

کیسینجر توسط بسیاری به دلیل نقش خود در جنگ ویتنام مورد سرزنش قرار می‌گیرد ، اما او جلوگیری از وقوع درگیری بین قدرت‌های بزرگ را، محور کار زندگی خود می‌داند. پس از مشاهده قتل عام آلمان نازی و تحمل قتل ۱۳ نفر خویشاوند نزدیکش در هولوکاست، کیسینجر به این نتیجه رسیده که تنها راه برای جلوگیری از درگیری ویرانگر، دیپلماسی سرسخت است که در شرایط ایده‌آل، با ارزش‌های مشترک تقویت شده باشد. او می گوید: «این مشکلی است که باید حل شود. و من معتقدم که تمام عمرم را برای آن گذاشته‌ام.» از نظر او، سرنوشت بشریت، بستگی به این دارد که آیا آمریکا و چین بتوانند با هم کنار بیایند یا نه. کیسینجر معتقد است که پیشرفت سریع هوش مصنوعی، تنها پنج تا ده سال برای آنها وقت باقی می‌گذارد تا راهی برای جلوگیری از وقوع درگیری بیابند.

کیسینجر چند توصیه ابتدایی به رهبران بلندپرواز دارد: « بدون تعارف و رو دربایستی، مشخص کنید کجا ایستاده‌اید.» در چنین فضایی، نقطه شروع برای اجتناب از جنگ، تحلیل بیقراری فزاینده چین برای افزایش قدرت است. کیسینجر که به داشتن روحیه مسالمت‌جو و آشتی‌جویانه در پکن مشهور است، اما تاکید می‌کند که در چین بسیاری بر این باورند که قدرت آمریکا رو به افول است و در فرآیند تکاملی تاریخ، آنها جای آمریکا را خواهند گرفت.
کیسینجر معتقد است که رهبری چین از مواضع سیاست‌گذاران غربی درباره قواعد نظم جهانی خشمگین هستند، چینی‌ها می‌گویند که قوانین مرد نظر غربی‌ها همان قوانین آمریکا و نظم آمریکایی است. حاکمان چین با آنچه که به نظر آنها معامله تحقیرآمیز ارائه شده توسط غرب، اعطای امتیازات به چین در صورت رفتار مناسب آنان است، مورد اهانت واقع می‌شوند. (آنها مطمئناً فکر می‌کنند که این امتیازات به عنوان یک قدرت در حال ظهور حق آنان است.» در واقع، برخی در چین گمان می‌کنند که آمریکا هرگز با آنان رفتار برابر نخواهد کرد و احمقانه است اگر کسی چنین تصوری داشته باشد.

با این حال، کیسینجر نسبت به تفسیر نادرست جاه‌طلبی‌های چین هشدار می دهد. در واشنگتن، «آنها می‌گویند چین خواهان سلطه بر جهان است... پاسخ این است که آنها [در چین] می‌خواهند قدرتمند باشند». او می‌گوید: «آنها به سمت سلطه بر جهان به معنای هیتلری نیستند. آنها به نظم جهانی اینگونه فکر نمی کنند یا هرگز فکر نکرده‌اند.»

کیسینجر می‌گوید، جنگ برای آلمان نازی، اجتناب‌ناپذیر بود. زیرا ادولف هیتلر به آن نیاز داشت، اما چین متفاوت است. کیسینجر با بسیاری از رهبران چین ملاقات کرده است. اولین رهبر چین که کیسینجر با او دیدار کرد، مائو تسه تونگ بود. او در تعهد ایدئولوژیک آنها تردیدی نداشت، اما رهبران چین همواره به منافع توانایی‌هایشان توجه داشته‌اند.

کیسینجر سیستم چین را بیشتر کنفوسیوسی می داند تا مارکسیستی. همین موضوع به رهبران چین میآموزد که به حداکثر قدرتی که کشورشان قادر است دست یابند و به دنبال این باشند که به خاطر دستاوردهایشان مورد احترام قرار گیرند. رهبران چینی می خواهند داور نهایی نظام بینالملل در مورد منافعشان باشند.
کیسینجر می‌پرسد اگر آنها به قدرت برتر تبدیل شوند، آیا فرهنگ چینی را تحمیل خواهند کرد؟
او پاسخ می‌دهد: «نمی‌دانم. اما غزیره‌ام می‌گوید نه! اما من باور دارم که این توانایی ماست که بتوانیم با استفاده از دیپلماسی و زور مانع از قرار گرفتن در چنین موقعیتی شویم.»

یکی از پاسخ های طبیعی آمریکا به چالش جاه‌طلبی چین، بررسی وضعیت حفظ تعادل بین این دو قدرت بزرگ است. یک راه دیگر، برقراری گفتگوی دائمی بین چین و آمریکا است. چین «در تلاش است نقشی جهانی ایفا کند. ما باید در هر مرحله ارزیابی کنیم که آیا مفهوم نقش استراتژیکی که چین به دنبال آن است، با منافع ما سازگار است؟ اگر چنین نباشد، احتمال استفاده از قدرت نظامی افزایش می‌یابد. آیا امکان همزیستی مسالمت‌آمیز چین و ایالات متحده بدون تهدید وقوع یک جنگ تمام‌عیار با یکدیگر وجود دارد؟ من باور داشته و دارم که این امکان وجود دارد.
کیسینجر اما اذعان می‌کند که موفقیت این سیاست، تضمین شده ‌نیست. او می گوید: « این سیاست، ممکن است شکست بخورد. و بنابراین، ما باید از نظر نظامی به اندازه کافی قوی باشیم تا شکست در دیپلماسی را تاب بیاوریم.»

نزدیکترین محک نحوه رفتار چین و آمریکا بایکدیگر در مورد تایوان خواهد بود. کیسینجر به یاد میآورد که چگونه در اولین سفر ریچارد نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲، تنها مائو قدرت مذاکره بر سر این جزیره را داشت. «هرگاه نیکسون موضوع مشخصی را مطرح می کرد، مائو می گفت: «من یک فیلسوف هستم. من با این موضوعات سر و کار ندارم بگذارید، ژو [انلای] و کیسینجر در این مورد بحث کنند.»... اما وقتی نوبت به تایوان رسید، او خیلی صریح بود. مائو گفت: «آنها یک مشت ضد انقلاب هستند. ما الان به آنها نیاز نداریم ما می توانیم صد سال صبر کنیم. روزی ما آنجا را تصرف خواهیم کرد، اما هنوز فاصله زیادی با آن روز داریم.»
کیسینجر معتقد است که تفاهم ایجاد شده بین نیکسون و مائو تنها با گذشت پنجاه سال از صد سال توسط دونالد ترامپ لغو شد. او می خواست با گرفتن امتیاز از چین بر سر تجارت، چهره سرسخت خود را افزایش دهد. در سیاست، دولت بایدن از رهبری آقای ترامپ پیروی کرده است، اما با لفاظی های لیبرال.

کیسینجر این مسیر را در ارتباط با تایوان انتخاب نمیکند، زیرا معتقد است که یک جنگ به سبک جنگ اوکراین، تایوان و اقتصاد جهان را نابود می‌کند. جنگ همچنین می‌تواند چین را در داخل متزلزل کند بزرگترین ترس رهبران چین، آشوب در داخل کشور است.

هراس از جنگ، فضایی برای امیدواری ایجاد میکند. مشکل اینجاست که هیچ یک از طرفین، فضای زیادی برای دادن امتیاز ندارند. رهبران چین، بر ارتباط کشورشان با تایوان تاکید کرده اند. با این حال، «با اوضاعی که اکنون پیش آمده‌است، ترک تایوان بدون تضعیف موقعیت واشنگتن در نقاط دیگر، برای ایالات متحده امری ساده نیست.»

فرمول پیشنهادی کیسینجر برای خروج از این بن‌بست، به تجربه او در دوران مسئولیتش باز می‌گردد. او با کاهش تنش آغاز می‌کرد و سپس به تدریج اعتماد به نفس و یک رابطه کاری بر قرار نمود.
رئیس‌جمهور آمریکا به جای فهرست کردن همه موارد اختلافی با پکن باید به همتای چینی‌اش بگوید: «آقای رئیس‌جمهور، دو خطر بزرگ برای صلح در حال حاضر همین ما دو نفر هستیم. به این معنا که ما ظرفیت نابودی بشریت را داریم.» چین و آمریکا، بدون اینکه به طور رسمی موضعی باید به خویشتن‌داری پیشه کنند.

کیسینجر که هرگز طرفدار بوروکراسیهای سیاستگذاری نیست، مایل است گروه کوچکی از مشاوران را ببیند که دسترسی آسان به یکدیگر داشته باشند و بطور ضمنی با هم کار کنند. هیچ یک از طرفین اساساً موضع خود را در مورد تایوان تغییر نخواهند داد، اما آمریکا مراقب نحوه استقرار نیروهای خود خواهد بود و سعی می کند این سوء ظن را ایجاد نکند که از استقلال جزیره حمایت میکند.

توصیه دوم کیسینجر به رهبران بلندپرواز این است: «اهدافی را تعریف کنید که بتواند افراد را جذب کند. برای دستیابی به این اهداف، ابزار، ابزارهای ملموس را بیابید.» تایوان اولین منطقه از چندین منطقه‌ای است که ابرقدرت ها می‌توانند در آن زمینه‌های مشترک پیدا و ثبات جهانی را تقویت کنند.

جانت یلن، وزیر خزانه داری آمریکا، در سخنرانی اخیر خود پیشنهاد کرد که این موارد باید شامل تغییرات آب و هوایی و اقتصاد باشد. کیسینجر در مورد هر دو بدبین است. اگرچه او «کاملا طرفدار» مبارزه با تغییرات اقلیمی است، اما تردید دارد که این اقدام میتواند برای ایجاد اعتماد یا کمک به ایجاد تعادل بین دو ابرقدرت تاثیر زیادی داشته باشد. در مورد اقتصاد، خطر این است که دستور کار تجاری، توسط تندروهایی که اصلاً تمایلی به دادن فضا به توسعه چین ندارند، نابود می‌شود.

این نگاه صفر و یکی، تهدیدی برای یافتن سیاست‌های گسترده‌تر برای تنش‌زدایی است. اگر آمریکا می خواهد راهی برای همزیستی با چین پیدا کند، نباید تغییر رژیم را هدف قرار دهد. کیسینجر برای توضیح بیشتر به استدلالی اشاره می‌کند که همواره در اندیشه‌ای او وجود داشته‌است. او می گوید: «در هر دیپلماسی ثبات، باید عنصری از جهان قرن نوزدهم وجود داشته باشد. و جهان قرن نوزدهم بر این گزاره استوار بود که وجود دولت‌ها متخاصم اساسا یک مساله نبود.»

برخی از آمریکایی ها بر این باورند که چین شکست خورده، دموکراتیک و صلح‌جو خواهد شد. با این حال، هر چقدر هم که کیسینجر ترجیح می‌دهد چین یک کشور دموکراتیک باشد، اما هیچ زمینه برای رسیدن به این نتیجه نمی‌بیند. به احتمال زیاد، فروپاشی نظام کمونیستی چین، منجر به یک جنگ داخلی خواهد شد که به یک درگیری ایدئولوژیک سرسختان منجر می‌شود، موضوعی که تنها به بی ثباتی جهانی خواهد افزود. او می گوید: «به نفع ما نیست که چین را به چنین سمت‌وسویی سوق دهیم.»
به‌جای این کار، آمریکا باید اذعان کند که چین منافعی دارد. اوکراین، نمونه خوبی است.

شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، ماه گذشته، برای اولین بار از زمان حمله روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، با ولودیمیر زلنسکی، همتای اوکراینی خود تماس گرفت. بسیاری از ناظران تماس «شی» را بی‌اهمیت توصیف و آن را یک ژست توخالی ارزیابی کردند که صرفا برای آرام کردن اروپا انجام گرفته، زیرا بروکسل از نزدیک شدن پکن به مسکو، نگران است. در مقابل، کیسینجر آن را اقدامی برای جدی بود پکن ارزیابی می‌کند که البته دیپلماسی مرتبط با جنگ اوکرایت را پیچیده‌تر خواهد کرد، اما به باور کیسینجر، این اقدام ممکن است دقیقاً فرصتی برای ایجاد اعتماد متقابل میان ابرقدرت ها ایجاد کند.

کیسینجر تحلیل خود را با محکوم کردن رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین آغاز می کند. او می‌گوید: «جنگ اوکراین در نهایت یک اشتباه فاجعه‌بار در ارزیابی‌های پوتین بود. اما غرب هم بی‌تقصیر نیست. من فکر می کردم که تصمیم برای بازگذاشتن پرونده عضویت اوکراین در ناتو بسیار اشتباه بود.» این وضعیت بی‌ثبات‌کننده بود، زیرا بلاتکلیفی عضویت اوکراین در ناتو نه تنها باعث شد اوکراین در دفاع خود به شدت تضعیف شود، که این مشکل را نیز ایجاد کرد که نه فقط پوتین، که بسیاری از هموطنان او نیز از این وضعیت خشمگین باشند.

اکنون مهمترین ماموریت، پایان دادن به جنگ است، بدون فراهم کردن زمینه‌ برای تنش‌های بیشتر در آینده است. کیسینجر می‌گوید که از روسیه می‌خواهد تا حد امکان از سرزمین‌هایی که از سال ۲۰۱۴ به انضمام خود درآورده‌است، عقب نشینی کند، اما واقعیت این است که در هر آتش‌بسی، روسیه احتمالاً در خوشبینانه‌ترین شرایط، سواستوپل (بزرگ‌ترین شهر کریمه و پایگاه دریایی اصلی روسیه در منطقه را در کرانه دریای سیاه، حفظ خواهد کرد.). چنین توافقی که در آن روسیه برخی از دستاوردها را از دست بدهد اما برخی دیگر را حفظ می کند، می تواند هم روسیه و هم اوکراین را ناراضی کند.

به باور کیسینجر، این نسخه‌ای برای وقوع درگیری در آینده است. او می‌گوید: «به نظر من، آنچه اروپایی‌ها می‌گویند، بسیار خطرناک است. اروپایی‌ها می‌گویند: ما نمی‌خواهیم اوکراین عضو ناتو شود، زیرا این اقدام بسیار مخاطره برانگیز است. بنابراین، ما آنها را مسلح خواهیم کرد و پیشرفته‌ترین سلاح‌ها را در اختیار آنها می‌گذاریم.» نتیجه‌گیری کیسینجر بسیار خوشایند است:« سیاست اروپایی‌ها باعث شده تا اوکراین تا سر حد امکان مسلح به سلاح‌های روز شود در حالی که کمترین تجربه رهبری استراتژیک در اروپا را دارد.»

برای برقراری صلح پایدار در اروپا، غرب نیاز به دو اقدام جسورانه دارد. اولین مورد، الحاق اوکراین به ناتو به عنوان ابزاری برای مهار و همچنین محافظت از این کشور است. دوم اینکه که اروپا برای ایجاد مرزهای شرقی باثبات، سیاست خود در قبال روسیه را با هدف بهبود روابط با مسکو، مورد بازنگری قرار دهد.
بسیاری از کشورهای غربی به طرز قابل درکی از انجام این دو اقدام، خودداری می‌کنند. با درگیر شدن چین، به عنوان متحد روسیه و مخالف ناتو در پرونده اوکراین، این کار دشوارتر نیز خواهد شد. چین منافعی اساسی دارد که روسیه را به سلامت از جنگ در اوکراین خارج کند. «شی» نه تنها شراکتی "بدون محدودیت" با پوتین دارد، بلکه فروپاشی دولت روسیه، می‌تواند به ایجاد خلا قدرت در آسیای میانه و احتمال وقوع جنگی از جنس جنگ سوریه در این منطقه منجر شود که بی‌تردید برای منافع ملی چین، خطرناک است.

پس از تماس شی با زلنسکی، کیسینجر به این نتیجه رسیده‌است که چین ممکن است خود را آماده کند تا بین روسیه و اوکراین میانجی‌گری کند. او به عنوان یکی از معماران سیاستی که آمریکا و چین را در مقابل اتحاد جماهیر شوروی قرار داد، تردید دارد که چین و روسیه بتوانند به خوبی با یکدیگر همکاری کنند. اگرچه، آنها نسبت به ایالات متحده بدبینی مشترک دارند، اما کیسینجر معتقد است که آنها یک بیاعتمادی غریزی به یکدیگر نیز دارند. او می‌گوید: «من هرگز یک رهبر روسیه را ندیده‌ام که از چین به نیکی یاد کند و هرگز هم یک رهبر چینی را ندیده‌ام که از روسیه نکته مثبتی بگوید.» کیسینجر تاکید می‌کند که چین و روسیه متحدان طبیعی نیستند.

کیسینجر می گوید، چینی ها برای تامین منافع ملی خود وارد دیپلماسی بر سر اوکراین شدهاند. اگرچه آنها از نابودی روسیه حمایت نمی‌کنند، اما باقی ماندن اوکراین به عنوان یک کشور مستقل را به رسمیت می‌شناسند و نسبت به استفاده از سلاح هستهای هشدار می‌دهند. آنها حتی ممکن است تمایل اوکراین برای پیوستن به ناتو را بپذیرند. او می‌گوید: «چین این کار را انجام می‌دهد، بخشی از آن به دلیل این است که نمی‌خواهند با ایالات متحده درگیر شوند. کیسینجر تاکید می‌کنند: «آنها می‌خواهند تا جایی که بتوانند نظم جهانی مورد نظر خود را ایجاد کنند.»

دومین حوزه ای که چین و آمریکا باید بر سر آن گفت‌وگو کنند، موضوع «هوش مصنوعی» است. او می‌گوید: «ما در ابتدای مسیری هستیم که ماشین‌ها می‌توانند بیماری‌های کشنده و یا پاندمی به جهان تحمیل کنند. نه فقط خطر ناشی از بمب هسته‌ای که هرگونه کشتار دسته‌جمعی می‌تواند از ناحیه این ماشین‌ها ایجاد شود.»

او تاکید می‌کند که حتی متخصصان هوش مصنوعی نیز نمی‌دانند که قدرت آن چقدر خواهد بود. (بر اساس مستندات مباحثات اکونومیست با کیسنجر، پیاده کرده لهجه غلیظ آلمانی و صدای کلفت هنوز فراتر از توانمندی هوش مصنوعی است. (شوخی اکونومیست با کیسینجر). کیسینجر معتقد است که هوش مصنوعی در طی پنج سال به یک عنصر کلیدی در امنیت تبدیل خواهد شد. او توان تخریب آن را با اختراع چاپ مقایسه می‌کند، که ایده‌هایی را گسترش می‌دهد که در ایجاد جنگ‌های ویرانگر قرن‌های ۱۶ و ۱۷ نقش داشتند.
آقای کیسینجر هشدار می دهد: «[ما] در دنیایی با توان تخریب بی‌سابقه زندگی می‌کنیم. با وجود این دکترین، که انسان باید در ساختار باشد، ممکن است سلاح های خودکار و غیرقابل مهاری تولید شوند. «اگر به تاریخ نظامی نگاه کنید، می‌توانید بگویید، به دلیل محدودیت‌های جغرافیایی و فقدان دقت در تسلیحات قدیمی، هرگز امکان نابودی همه مخالفان وجود نداشته‌است. [اکنون] هیچ محدودیتی وجود ندارد. هر حریفی صد درصد آسیب پذیر است.»

هوش مصنوعی اما از بین رفتنی نیست . بنابراین، چین و آمریکا باید تا حدی قدرت نظامی خود را مهار کنند. آنها همچنین میتوانند تهدید ناشی از هوش مصنوعی را نیز محدود کنند؛ همانگونه که در گذشته، مذاکرات کنترل تسلیحاتی، به محدود کردن سلاح‌های اتمی منجر شد. او می‌گوید: «من فکر می‌کنم که باید مبادلاتی را در مورد تأثیر فناوری بر یکدیگر، آغاز کنیم. ما باید گام‌هایی هرچند کوچک به سمت کنترل تسلیحات برداریم، که در آن، هر طرف، به طرف مقابل، اقدامات خود در مهار توانمندی‌های خود را نشان دهد.» در واقع، او معتقد است که نفس مذاکرات، می‌تواند به ایجاد اعتماد متقابل و اعتمادی که ابرقدرت ها را قادر می سازد از خود خود خویشتنداری نشان دهند، کمک کند. نکته اینجاست که رهبران به اندازه کافی قوی و عاقل هستند که بدانند نباید اجازه دهند، هوش مصنوعی تا جایی که ظرفیت دارد، پیشروی کند. «و اگر تنها به این فکر کنید که از طریق به دست آوردن قدرت، هرکاری می‌توانید انجام دهند، احتمالا جهان را نابود خواهید کرد.»

توصیه سوم کیسینجر به رهبران جهانی این است که «همه این توصیه‌ها را به اهداف داخلی خود، هر چه که هستند، پیوند دهید ». برای آمریکا، این امر مستلزم یادگیری نحوه عملگرایی بیشتر، تمرکز بر ویژگیهای رهبری و مهمتر از همه، بازسازی فرهنگ سیاسی ایالات‌متحده است.

الگوی کیسینجر برای به دست آوردن یک تفکر عمل گرایانه، هند است. او عملکردی را به یاد می‌آورد که در آن یکی از مدیران ارشد سابق هند توضیح داد که سیاست خارجی باید بر اساس اتحادهای غیردائمی با هدف حل مسائل یک کشور باشد، نه اینکه خود را به یک ساختار بزرگ چندجانبه گره‌ بزند.

چنین رویکرد منفعت‌محوری، به طور طبیعی برای آمریکا کارایی نخواهد داشت خوانشی که کیسینجر از تاریخ حماسی روابط بین‌الملل دارد و آن را در کتاب مشهور خود، یعنی «دیپلماسی» نگاشته‌، این است که ایالات‌متحده اصرار دارد تا همه مداخلات خود در جهان را به گونه‌ای بر اساس مانیفست نهایی خود توجیه کند، مانیفستی که بر اساس تصویرسازی آمریکایی‌ها شکل گرفته و آنها قصد دارند جهان را آزاد و دموکراتیک به همراه یک جامعه سرمایه‌داری بازسازی کنند.

مساله کیسینجر این است که در سیاست‌خارجی آمریکا، در بسیاری از موارد، اصول اخلاقی، جای منافع را می‌گیرند بدون اینکه تغییر قابل‌توجهی ایجاد کنند. کیسینجر می‌گوید حقوق بشر مهم است، اما با محور قرار دادن آن مخالف است. تفاوت در اینجاست که آیا باید حقوق بشر را به دیگران تحمیل کرد یا به آنها گفت این موضوع برای روابط دو جانبه تاثیر می‌گذارد؟ در نهایت، تصمیم با آنهاست.

کیسینجر تاکید می‌کند: «ما سعی کردیم [حقوق بشر] را در سودان [تحمیل کنیم]. «وضع کنونی سودان را ببینید». او می‌گوید در واقع، اصرار بدون تفکر به انجام یک کار درست، می‌تواند بهانه‌ای برای شکست در اندیشیدن به پیامدهای یک سیاست شود. کیسینجر چنین استدلال می‌کند افرادی که می‌خواهند از قدرت برای تغییر جهان استفاده کنند، اغلب ایده‌آلیست هستند، اگرچه رئالیست‌ها به طور معمول به تمایل به استفاده از زور متهم می‌شوند.

هند نیروی متوازن کننده، برای قدرت رو به رشد چین است. با این حال، این کشور، سابقه بسیار بدی برقراری رواداری مذهبی، روند دادرسی و آزادی رسانه‌ها دارد. یک مفهوم - اگرچه کیسینجر به طور مستقیم در این‌باره اظهار نظر نکرد - این است که هند آزمونی برای عملگرایی آمریکا خواهد بود. ژاپن آزمون دیگری برای عملگرایی واشنگتن است. اگر آنطور که کیسینجر پیش‌بینی می کند، ژاپن طی پنج سال آینده به سلاح هسته‌ای دست یابد، روابط روابط واشنگتن-توکیو متشنج خواهد شد. او با یک چشم نیم‌نگاهی به مانورهای دیپلماتیک دارد که کم و بیش به حفظ صلح در قرن نوزدهم
کمک کرد صلح را در قرن نوزدهم حفظ کرد، و با چشم دیگر به بریتانیا و فرانسه می‌نگرد تا به آمریکا کمک کنند تا تفکری استراتژیک داشته باشد که به برقراری توازن در آسیا کمک کند.

جای خالی رهبران بزرگ

قدرت و توان رهبری نیز اهمیت دارد. کیسینجر مدتهاست که به قدرت اشخصا باور دارد. فرانکلین د. روزولت، به اندازه کافی دوراندیش بود تا یک آمریکای انزواطلب را برای جنگی اجتناب ناپذیر علیه قدرتهای محور دول محور شامل آلمان، ایتالیا و ژاپن) آماده کند. شارل دوگل به فرانسوی‌ها یاد داد تا به آینده ایمان داشته باشند. جان اف کندی الهام بخش یک نسل بود. اتو فون بیسمارک، اتحاد آلمان را مهندسی و با مهارت و خویشتن داری حکمرانی کرد، تنها با این هدف که کشورش پس از او به ورطه جنگ فرو نغلطتد.

کیسینجر اذعان دارد که اخبار ۲۴ ساعته و رسانه های اجتماعی، سبک دیپلماسی مورد نظر او را دشوارتر می کند. او می‌گوید: «فکر نمی‌کنم رئیس‌جمهور، امروز بتواند نماینده‌ای با اختیاراتی که من داشتم بفرستد». اما او باور دارد که غصه خوردن درباره این مساله که آیا مسیر پیش رو امکان‌پذیر است یا نه، اشتباه است. کیسینجر در همین‌باره می‌گوید: رهبرانی که من به آنها احترام می‌گذارم، هرگز این سوال را نپرسیدند که «آیا لازم است؟»

او خاطره‌ای از وینستون لرد، یکی از کارکنانش در دولت نیکسون را به یاد می آورد. زمانی که ما در کامبوج مداخله کردیم، او می خواست استعفا دهد. و من به او گفتم: «می‌توانی استعفا بدهی و با یک پلاکارد در اطراف این ساختمان راهپیمایی کنی. یا می‌توانی به ما کمک کنی تا جنگ ویتنام را حل کنیم. و او تصمیم گرفت بماند... چیزی که ما نیاز داریم افرادی این چنینی هستند که به جای تاسف خوردن برای خودشان، در دنیای امروز زندگی کنند و بتوانند کاری برای آن انجام دهند.»

شیوه رهبری هر شخصی، فرهنگ سیاسی یک کشور را منعکس می کند. کیسینجر، مانند بسیاری از جمهوری خواهان، نگران است که بصیرت آمریکایی، در بدترین دوران تاریخی خود قرار گرفته‌باشد. او می‌گوید: «برای داشتن یک دیدگاه استراتژیک، باید به کشور خود ایمان داشته باشید. درک مشترک از ارزش آمریکا از بین رفتهاست.»

او همچنین از این موضوع گلایه دارد که رسانه‌ها، نقش خود را به درستی انجام نمی‌دهند و شعور و بصیرت خود را از دست داده‌اند. زمانی که او بر سر کار بود، مطبوعات با او دشمنی داشتند، اما او می‌توانست با آنها وارد گفت‌وگو شود. کیسینجر می‌گوید: «رسانه‌ها من را دیوانه کردند. اما این بخشی از بازی بود... آنها بی انصافی نکردند.» او می‌گوید که رسانهها امروز، انگیزه‌ای برای تاثیرگذاری ندارند.. مساله من نیاز به اعتدال و میانه‌روی است. حرف من نهادسازی رسانه‌هاست. هدف این است.

اما بدتر از همه، خود سیاست است. وقتی کیسینجر به واشنگتن آمد، سیاستمداران دو حزب همیشه با هم شام می‌خوردند. او روابط دوستانه ای با جورج مک گاورن، نامزد دموکرات انتخابات ریاست‌جمهوری داشت. کیسینجر معتقد است که امروز انجام این کار برای مشاور امنیت ملی کاخ سفید قابل تصور نیست. جرالد فورد، که پس از استعفای نیکسون به قدرت رسید، از آن دسته افرادی بود که مخالفانش می توانستند به دلیل رفتار شایسته‌اش به او تکیه کنند. امروز اما استفاده از هر ابزاری برای رسیدن به هدف، قابل قبول است.

کیسینجر می‌گوید: «من فکر می‌کنم ترامپ و اکنون بایدن [خصومت] را به بالاترین حد خود رسانده‌اند. کیسینجر نکران است که وضعیتی مانند واترگیت منجر به خشونت شود و آمریکا از فقدان رهبری مناسب رنج ببرد. او می‌گوید: «فکر نمی‌کنم بایدن بتواند الهام‌بخش باشد و... من امیدوارم که جمهوری‌خواهان بتوانند فرد بهتری پیدا کنند.» او ابراز تاسف می‌خود که اکنون، دوران خوبی در تاریخ آمریکا نیست. اما جایگزین، فروپاشی کامل است.»

کیسینجر ادامه می‌دهد: «آمریکا به شدت به تفکر استراتژیک بلندمدت نیاز دارد. این چالش بزرگ ماست که باید آن را حل کنیم. اگر این کار را نکنیم، پیش‌بینی‌هایی که از شکست ما سخن می‌گویند، درست از آب در خواهد آمد.»

اما اگر زمان کوتاه است و ایالات‌متحده با فقدان یک رهبری شایسته و توانمند مواجه است، چشم‌انداز همزیستی مسالمت‌آمیز آمریکا و چین چگونه خواهد بود؟

کیسینجر در این رابطه می‌گوید: «همه ما باید بپذیریم که در دنیای جدیدی هستیم، زیرا هر کاری که انجام دهیم ممکن است، اشتباه باشد. و هیچ مسیر تضمین‌شده‌ای وجود ندارد.» با این حال او اظهار امیدواری می کند. «ببین، زندگی من، زندگی دشواری بوده‌است، اما زمینه را برای خوشبینی فراهم می کند. و سختی، یک چالش نیز هست. همیشه نباید مانع باشد.»

او تأکید می کند که بشریت گام های بلندی برداشته است. درست است که این پیشرفت اغلب پس از درگیری های وحشتناک مثلا پس از جنگ سی ساله، جنگهای ناپلئونی و جنگ جهانی دوم، رخ داده، اما رقابت بین چین و آمریکا می‌تواند متفاوت باشد. تاریخ نشان می دهد که وقتی دو قدرت از این دست با یکدیگر روبرو می شوند، نتیجه طبیعی، درگیری نظامی است. کیسینجر می‌گوید: «اما این یک شرایط عادی نیست، به دلیل تخریب متقابلی که این درگیری می‌تواند به بار بیاورد و همچنین هوش مصنوعی».

«من فکر می‌کنم این امکان وجود دارد که شما بتوانید یک نظم جهانی را بر اساس قوانینی ایجاد کنید که اروپا، چین و هند به آن بپیوندند، و این وجه خوب انسانیت است. بنابراین اگر به امکان عملی بودن فکر می‌کنید، می‌تواند به خوبی پایان یابد – یا حداقل می‌تواند بدون فاجعه پایان یابد و ما می‌توانیم پیشرفت کنیم.»

این وظیفه رهبران ابرقدرت های امروز جهان است. کیسینجر توضیح می دهد: «امانوئل کانت باور داشت که صلح یا از طریق درک انسانی اتفاق می افتد یا از طریق یک فاجعه. او فکر می‌کرد که صلح از طریق عقل ایجاد می‌شود، اما نمی‌توانست آن را تضمین کند. این همان چیزی است که من کم و بیش به آن اعتقاد دارم.»

بنابراین رهبران جهان مسئولیت سنگینی بر عهده دارند. آنها نیازمند واقع گرایی برای رویارویی با خطرات پیش رو، بصیرت برای یافتن راه‌حلی در برقرار توازن به نیروهای داخلی و خویشتن داری از استفاده حداکثری از قدرت تهاجمی خود هستند.» کیسینجر می گوید: «این یک چالش بی سابقه و یک فرصت عالی است.»

آینده بشریت به موفقیت این مسیر بستگی دارد. در ساعت چهارم روزهای مکالمه با او، و درست چند هفته قبل از جشن تولدش، کیسینجر با همان چشمک معروفش می‌گوید: «من آن روز را نخواهم دید.»

منبع: اکونومیست

۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۱
کد خبر: 42749
منبع: فرارو

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha