به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد جلد جدیدترین شماره هفتهنامه تجارت فردا با تیتر «میراث شیخ» ضمن پرداختن به یک خطای بزرگ دولت روحانی، نسبت به پدیده «فراعادیسازی» یا همان چشم بستن روی ایرادهای موجود و تلاش مذبوحانه برای آرام نشان دادن شرایط که میتواند برای دولت رئیسی پرهزینه باشد، هشدار داده است. در این مطلب آمده است:
دولتی که در هفتههای آخر حتی شبیه دولت هم نبود، سرانجام به پایان رسید و انبوهی چالش و گرفتاری برای دولت بعد به یادگار گذاشت. دولتی که مدعی بود ویرانهای تحویل گرفته، خود ویرانهای به یادگار گذاشت و رئیسجمهوری که میتوانست «تورگوت اوزال» یا «دنگ شیائو پنگ» ایران شود، با کارنامهای بدتر از محمود احمدینژاد، قدرت را ترک کرد.
هشت سال پیش بخش بزرگی از جامعه به امید تغییرات اساسی در دیپلماسی و اقتصاد به حسن روحانی رای داد. دستکم در دولت اول، همه چیز به خوبی پیش رفت اما این وضعیت با تشکیل دولت دوم دوام نیاورد و روحانی و مخالفانش دستبهدست هم دادند تا اقتصاد ایران را در چالهای عمیقتر از قبل گرفتار کنند.
البته وقتی درباره عصر روحانی صحبت میکنیم باید به فشارهای غیر قابل تحملی که به دولت وارد آمد اشاره کنیم. در این دوره بسیاری از تصمیمهای دیپلماسی، سیاسی و اقتصادی در نهادها و شوراهای فرادستی گرفته شد و دولت چارهای جز اجرای تصمیمها نداشت.
در عصر روحانی با منظومهای روبهرو بودیم که قدرت سخت را در اختیار داشت، بانکها و منابع مالی را به خدمت گرفته بود، فضای رسانهای کشور را در کنترل داشت و از طریق تسلط بر تریبونهای فرهنگی و مذهبی در سطح گسترده فضاسازی میکرد. این منظومه از ابتدا با ریاست جمهوری روحانی مخالف بود و هرچه زمان گذشت توان مالی و حمایت سیاسی بیشتری پیدا کرد. به این ترتیب در نقد هشت سال حضور روحانی در دولت باید به این مساله هم توجه کرد که او سقف پرواز کوتاهی داشت. اما سوال این است که با وجود همه مشکلاتی که به آن اشاره شد، آیا روحانی قادر به انجام اصلاحات نبود و نمیتوانست کشور را بهتر اداره کند؟
اقتصاددانان امیدوار بودند سرمایه اجتماعی حسن روحانی و نشاطی که پس از انتخاب او و پس از توافق برجام به وجود آمد، خرج حلوفصل مشکلات اساسی اقتصاد شود. به همین دلیل ادبیات ابرچالشهای اقتصاد با محوریت مسعود نیلی در دولت اول روحانی مطرح شد و سعی بر این بود که مهمترین مسائل اقتصادی کشور به مهمترین مسائل ساختار سیاسی تبدیل شود. متاسفانه این ادبیات از سوی حسن روحانی و شرکای سیاسی او جدی گرفته نشد و تلاش اقتصاددانان بینتیجه ماند.
اگر در دولتهای یازدهم و دوازدهم نسبت به ابرچالشهای ششگانه آب، محیط زیست، کسری بودجه، نظام بانکی، صندوقهای بازنشستگی و بیکاری، توجه لازم صورت میگرفت، امروز اقتصاد ایران گرفتار این همه مشکل کوچک و بزرگ نمیشد و احتمالا همانقدر که جامعه در سال 1392 از آمدن روحانی خرسند بود، در سال 1400 از رفتنش ناراحت میشد.
تله فراعادی سازی و مسئولیت رئیسی
تعارف را کنار بگذاریم؛ وقت ملاحظات سیاسی هم نیست. چون وضعیتی که در اقتصاد ایران رخ داده، مانند ورشکستگی یک شرکت بزرگ است. وقتی شرکتی دچار ورشکستگی میشود، همه سهامداران و مدیران شرکت باید این واقعیت را بپذیرند. شرایط کشور به گونهای است که همه ارکان کشور باید این وضعیت را به صورت رسمی قبول کنند و متناسب با آن تصمیمهای فوری بگیرند. اگر سیاستمداران وجود ابرچالشها را نپذیرند، این معنی را میدهد که یا بحرانهای فعلی کشور را قبول ندارند یا قبول دارند و مسوولیت آن را نمیپذیرند. وقتی سیاستمداران وجود بحرانها را انکار میکنند، دقیقاً در مسیری حرکت میکنند که سیاستمداران کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی گام برداشتند.
در سالهای آخر اتحاد جماهیر شوروی مردم متوجه شده بودند که سیاستمداران درباره بحرانهای موجود، واقعیت را نمیگویند و چالشها را انکار میکنند. از دید مردم هیچ چیز به درستی کار نمیکرد اما سیاستمداران اوضاع را آرام و عادی جلوه میدادند. الکسی یورچاک، نویسنده روس، این پدیده را «فراعادیسازی» نام نهاد. یعنی حالتی از سیاستورزی که سیاستمدار قادر به دیدن ایرادهای ساختار سیاسی نیست و هشدار کارشناسان را مغرضانه و سیاسی تلقی میکند.
باید امیدوار باشیم ابراهیم رئیسی بتواند کشور را از تله فراعادیسازی خارج کند. کاری که روحانی در آن چندان موفق نبود.
نظر شما