گروه اقتصاد کلان پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد، برنامه توسعه هفتم کشور هم اکنون در مجلس شورای اسلامی و در کمیسیون تلفیق در حال بررسی است . به همین دلیل و به منظور نقد و ارزیابی برنامه هفتم توسعه تصمیم گرفتیم تا با دکتر بهروز علیشیری کارشناس ارشد مسائل توسعه اقتصادی و صاحب نظر در مسائل اقتصاد بینالملل در حوزه برنامه هفتم گفتگویی داشته باشیم. این گفتگو طی دو بخش به استحضار خوانندگان و صاحب نظران محترم خواهد رسید. در ادامه به اولین بخش این گفتگو می پردازیم:
ارزیابی کلی شما از فرجام برنامه هایی توسعه ای کشور چیست؟ ایا برنامه ها متناسب با انتظارات جلو رفته اند؟
میدانید که کلیه برنامههای توسعه کشور با شکست مواجه شده اند. بر پایه نظر دیوان محاسبات برنامه ششم صرفاً ۳۰ درصد محقق شده است . مرکز پژوهشهای مجلس معتقد است که ۱۰۶ حکم برنامه ششم قابل ارزیابی نیست. شاهدیم که سه برنامه دوران سند چشم انداز هم به اهداف خود نرسیدند. نرخ رشد هدف گذاری شده ۸ درصد بوده است در حالی که در طی ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته این رشد حدود ١.۵ درصد بوده است .در برنامه ششم قرار بود نرخ رشد سرمایهگذاری ۲۱ درصد باشد اما عملا منفی چهار و نیم درصد شده است. قرار بود صادرات غیر نفتی کشور ۲۲ درصد رشد کند اما عملاً سه درصد رشد داشته است .در این شرایط قدرت خرید و سرانه مصرف عمومی کاهش یافته و سطح فقر بر پایه شاخص ضریب جینی افزایش یافته است . حال سوال این است که آیا برنامه مشکل دارد یا مدیرانی که آن را اجرا کردهاند دارای مشکل هستند؟
بله براستی سوالی که مطرح می شود این است که آیا برنامههای توسعه برای اجرا مشکل دارند یا مدیران اجرایی کشور توان اجرایی کافی برای اجرای آن را ندارند؟
به نکته مهمی اشاره کردید! این پارادوکس دائمی میان برنامه و مدیران اجرایی کشور وجود دارد . عرض کردم که همه برنامههای توسعه کشور تاکنون شکست خوردهاند، اما نکته جالب آن است که همزمان متوجه هستیم که همه مدیران اقتصادی کشور خود را از دیگری موفقتر میدانند! این پارادوکس عجیبی است که اگر به آن پاسخ درست و منطقی ندهیم باز هم در همان مسیر و تکرار اشتباهات و و شکستهای پیشین طی طریق میکنیم.
موضوع راهبردی این است که اگر مدیران اقتصادی کشور در اجرای برنامههای توسعه شکست خورده اند که خورده اند، چرا هر روز جابجا میشوند و از یک پست مدیریتی به پست مدیریت دیگری طی طریق میکنند؟
اگر مدیری ضعیف عمل کرده است چگونه دوباره به گوی مدیریت و تصمیم گیری کشور باز میگردد؟
تجربه میگوید اگر یک ورزشکاری شکست خورد ؛ نمیتوانید دوباره مدعی قرار گرفتن مجدد در تیم ملی باشد ، این ورزشکار باید حذف شود و جایش را به جانشین بهتر و با انگیزه بیشتر بدهد ؛ اما نمیشود یک ورزشکار شکست خورده در تیم کشتی را دوباره برای تیم ملی فوتبال یا تیم ملی تنیس انتخاب کنیم!
این یک معضل اساسی معرفتی و رفتاری در نظام اداری و مدیریت اقتصاد ایران است. همه مدعی پیروزیاند اما نتایج چیز دیگری را نشان میدهد.
به نظر شما آیا برنامهها از وضو ح و روشنی کافی برای اقدام برخوردار نبودند که برندگان و بازندگان قابل شناسایی نیستند؟
قطعاً برنامهها دارای نقصهای مفهومی ، اداری و سنجشی بودهاند؛ اما نکته مهم این است که دستگاه نظارتی در داخل دولت ؛ و یا مجلس که مهمترین وظیفه آن نظارت بر اجرای قانون برنامه است ؛ با این مدیران ضعیف چه برخوردی کردهاند؟ چرا این وزرای شکست خورده باز هم از همان مجلس رای اعتماد میگیرند؟ و چرا یک بار یک وزیر به خاطر عدم انجام برنامههای توسعه و شکست اقتصادی و ناتوانایی استیضاح و خلع نشدهاند؟ که در لیست سیاه قرار بگیرند و به دلیل عملکرد ضعیف خود چند سال بعد مجدداً کاندیدای وزارت جدیدی یا نهاد جدیدی نشوند؟ بخوبی روشن است که همه وزرای اقتصادی، تولیدی ،بخشی ،صنعتی و حتی روسای کل بانک مرکزی موفق و سربلند نبودند ؛ اما همه از هم طلبکار هستند ، همه خود را ژنرال پیروز میدانند ؛ همه به خاطر این توهم عملکردی در جبهه اپوزیسیون و نقد مدیران حال قرار میگیرند ؛ در حالی که باید پاسخگوی عملکرد ضعیف خود باشند و برای همیشه کنار گذاشته شوند. من اسم این پارادوکس را حکمرانی معیوب مدیریت اقتصادی ایران میدانم؛ و تا این حکمرانی اقتصادی بر پایه اصل همه یا هیچ و یا اصل حاصل جمع صفر عمل میکند هیچ برنامه توسعه در کشور به نتیجه نخواهد رسید.
نظر شما